سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۵

پارسي سخن بگوييم

امروز يک لينک نغز پيدا کردم که می تونيد بدست ويرايشگری که در اين سايت موجود است نوشته های پارسيتون رو ويرايش کنيد و واژه های عربی رو که شوربختانه وارد محاورات روزمره شده و به گونه معمول در جملاتمون بهره می بريم تبديل به واژه های پارسی کنيد به هر طريق ممکن بايد سايه ناپاک اين عربها رو از روی اين کشور زدود اين متن رو هم من با همين ويرايشگر اصلاح کردم .راستی نظرتون درباره برگزار کردن يک پيکار برای پيش بينی نتايج جام جهانی چيه اگه شمار شرکت کننده ها خوب باشه فکر کنم بشه يک کارايی کرد
پی نوشت1 : ويرايشگر
پي نوشت2: اينم متني كه من در ابتدا نوشته بودم
امروز يك لينك جالب پيدا كردم كه مي تونيد بوسيله ويرايشگري كه در اين سايت موجود است نوشته هاي فارسيتون رو ويرايش كنيد و كلمات عربي رو كه متاسفانه وارد محاورات روزمره شده و بطور معمول در جملاتمون استفاده مي كنيم تبديل به كلمات فارسي كنيد به هر طريق ممكن بايد سايه كثيف اين عربها رو از روي اين مملكت زدود اين متن رو هم من با همين ويرايشگر اصلاح كردم .راستي نظرتون در مورد برگزار كردن يك مسابقه براي پيش بيني نتايج جام جهاني چيه اگه تعداد شركت كننده ها خوب باشه فكر كنم بشه يك كارايي كرد
خانم شين

دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

باز هم درباره مسايل آذربايجان

ببخشيد كه دارم تكراري مي نويسم. اما امروز يكي از دوستانم تصويري را از حوادث آذربايجان برام فرستاده بود كه در آن تعدادي در حال آتش زدن پرچم مقدس ايران بودند (گفتم مقدس بذاريد اينم بگم. هيچ فكر كرديد در طول همين دو قرن اخير چقدر انسان جونشون رو براي حفظ همين پرچم فدا كردند. 300 هزار نفر فقط تو جنگ ايران و عراق از همين آذري ها كشته شدند). خيلي متاسف شدم. من و تقريباً تمام بستگانم تبريزي هستيم و طبيعتاً آذري محسوب مي شيم. خاك و سرزمين مادريمون رو هم خيلي دوست داريم و بهش عشق مي ورزيم. اما به صراحت بگم اونهايي كه پرچم ايران رو در اين آب و خاك آتش مي زنند و عشق به خاك مادري رو بهانه اي براي نفي هويت ايراني خود قرار مي دهند به هيچ وجه از ما نيستند. شخصاً نقدهايي زيادي نسبت به وضعيت جاري دارم اما به هيچ وجه نمي تونم خودم را مجاب به تاييد چنين حركت هاي راديكال و كوري بكنم
اينم متن نوشته شده توسط آقاي مهرداد قاسم فرد سردبير بازداشت شده روزنامه ايران در مورد موضوع پيش آمده
http://www.doctorshiri.com/weblog/archives/000316.php
اينم اون عكس كذا كه حال ما رو بدجوري گرفته
http://www.dalgam.com/fars%20bayragi%20odlandi_24may.jpg
آقاي الف

شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۵

ترافيك

امروز صبح گرفتار يك ترافيك سنگين شده بوديم طوري كه من و خانم و شين چيزي حدود 40 دقيقه ديرتر از وقت معمول سركار رسيديم. موقعي كه توي ترافيك متوقف بوديم داشتم با خودم فكر مي كردم كه چرا كلمه ترافيك اينقدر در زندگي روزمره تكرار مي شه. از ترافيك آمد و شد كه بگذريم، ترافيك شبكه، ترافيك اطلاعات، ترافيك و ازدحام جمعيت، ترافيك سايت هاي وب و الي آخر روزي چندبار به گوشمون مي خوره. به ذهنيت جالبي رسيدم. اگر خودخواه يا زياده خواه نبوديم گرچه ممكن بود خيلي چيزهاي ديگر هم نمي داشتيم اما حداقل ترافيك را هم در ليست معضلاتمون نداشتيم. مثلاً اگر من خودخواه نبودم و در يك مسير مستقيم حركت مي كردم و اينقدر تو خيابونها زيگ زاگ نمي رفتم، يا بقيه هر كدوم يكي يدونه ماشين نمي داشتن يا هر چرندي رو در قالب اطلاعات به خورد همديگر نمي داديم يا با اينترنت شركت سي دي هاي اوراكل دانلود نمي كرديم يا واسه خريدن چهار قلم كالاي غير ضروري شبهاي عيد توي پياده روها نمي لوليديم اون وقت شايد كمتر درگير ترافيك مي شديم و خانم شين هم اينقدر حرص نمي خورد
آقاي الف

پيدن كوئيه

چند روز پيش وقتي براي اولين بار توي يكي از سايتهاي خبري از قول نماينده مردم جيرفت خوندم كه يك جايي كشف شده كه مردم برهنه توي غار زندگي مي كنند تا دو روز تو اين فكر بودم كه آخه كرمان كه جنگل يا كوههاي بلند آنچناني نداره كه آدم ها بعد از اين همه سال نتونند ازش بياند بيرون يا كسي نتونه از اونها خبري داشته باشه تازه فكراي ديگه هم كردم و اون اينكه شايد اين آدمها عقل درست و حسابي ندارند كه هيچ وقت پاشون رو از محل زندگيشون بيرون نگذاشتند امروز كه گزارش روزنامه همشهري رو خوندم
ديدم ظاهرا آقايون مسئولين همه خبر داشتند و حتي يه آدم خير براشون آرد مي برده ولي احتمالا كسي براش مهم نبوده اينا با چه وضع اسفباري دارن زندگي مي كنند و البته اين آدمها اتفاقا خيلي هم عاقل بودند كه مي دونستند خارج از دنياي كوچكشون دنياي بي در و پيكر ديگه اي هم هست ولي با تمام مشكلاتي كه داشتند باز هم زندگي ساده خودشون رو ترجيح دادند
پي نوشت 1: لينك روزنامه همشهري قسمت حوادث روزنامه رو ببينيد
پي نوشت2 :پيدن كوئيه اسم روستاي غار نشين هاست
خانم شين

چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۵

خرمشهر

امروز روز آزادسازي خرمشهره و خاتونك يه مطلب خوب در موردش نوشته
نميدونم تا حالا گذرتون به خرمشهر افتاده يا نه من نزديك به 10 سال پيش يك بار رفتم نميتونم احساسم رو وقتي وارد خرمشهر شدم براتون توصيف كنم فقط همين بس كه الان هم كه يادش مي افتم اشك توي چشمام جمع مي شه انگار هر جاي اين شهر (كه اون موقع كه رفتم تقريبا يه بيابون بود كه هر چند ده متري يه ساختمون توش ديده ميشد ) كه قدم ميذاري تمام اون تصاويري كه تلويزيون توي اين سالها از جنگ نشون داده جلوي چشمت رژه ميره يه تابلو توي اين شهر خودنمايي مي كنه با وضو وارد خرمشهر شويد و باورتون نميشه كه آدم احساس ميكنه توي هر كوچه اي كه قدم مي ذاره داره از روي خون آدمهايي رد مي شه كه براي دفاع از اين شهر از جونشون به راحتي گذشتند خلاصه كه فضاي اين شهر عجيب آدم رو مي گيره و مردمي كه همه چيزشون رو از دست دادند تعداد زيادي از جووناش بدليل نبودن شغل يا يه جاي ديگه آواره اند و يا معتادند مي دونم جمله هام خيلي پراكنده و گسسته است ولي واقعيت اينه نمي تونم همه اون چيزايي رو كه مي خوام از اين شهر براتون بگم درست و حسابي بيان كنم فقط همه اينا بهانه اي بود براي اينكه بگم سالروز آزادسازي خرمشهر مبارك و ياد همه اونهايي كه بي توقع و منت از جونشون براي حفظ اين شهر و همه خاك اين وطن مايه گذاشتند گرامي
خانم شين

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

درباره حوادث اخير آدربايجان

شنيدم كه هموطنان آذري، خصوصاً همشهريان من در تبريز، به برخي اهانت هاي صورت گرفته و نيز نا ملايمات چندي ديگر اعتراض داشته و گويا تظاهرات كرده اند. حقيقتاً در رابطه با ريشه ها و علل اين حوادث اطلاع دقيقي نداشته و لذا قصد قضاوت ندارم گرچه معتقدم هر كس حق دارد آزادانه نظر خود را اعلام كرده و حتي اعتراض خود را به گوش ديگران برساند. اما ظاهراً در حين اين اعتراضات شعارهايي در حمايت از استقلال و خودمختاري آذربايجان، پان تركسيم و نظاير آن سر داده شده و حتي فارس، روس و ارمني همگي دشمن تركها معرفي شده اند. حداقل در مورد اخير به راحتي مي توان حضور و تحريك عثماني هاي هار را به وضوح ديد. اما صرفنظر از اين موضوع نكات ديگري نيز هست كه حتماً بايد مدنظر قرار گيرند
اول: چه كسي گفته كه هموطنان آذري، نگهبانان آتوربايگان، آتش اشراف ايرانيان باستان، ترك هستند. اين هموطنان صرفاً به دليل مجاورت و مهاجرت اقوام ترك، به زبان آنها سخن گفته اند. نظير اين موضوع را در جنوب و جنوب غرب ايران نيز داريم. اقوام اين بخش از كشور بزرگمان به زبان عربي نيز سخن مي گويند. آيا زبان دليل تعلق يك فرد به يك قوم يا نژاد خاص است؟ جالب اينكه دوستي داشتم كه به پان تركسيم و خصوصاً استقلال و جدايي آذربايجان از ايران اعتقاد راسخ داشت (البته ايشان در حال حاضر در آذربايجان كانادا مشغول خوش گذراني و صدالبته خدمت به خلق مظلوم آن خطه هستند). او معتقد بود كه بعضي از هموطنانش در شمال چين زندگي مي كنند و دليلش هم اين بود كه آنها هم در حال حاضر به لهجه خاص خودشان به زبان تركي حرف مي زنند
دوم: پان تركيسيم سياستي است كه تركيه از قرنها پيش به شدت آن را دنبال مي كند و با استفاده از اين حربه درصدد احياي امپراطوري خونريز عثماني است. گويي هنوز عثماني هاي هار از خونهايي كه در طي قرنها ريخته اند سيراب نشده اند. برخي نيز در ايران دانسته يا نادانسته آب در آسياب آنها مي ريزند. آيا واقعاً آذربايجان مستقل و جدا از ايران معني دارد؟ به نظرم در صورت تحقق اين امر آذربايجان لقمه چرب و نرمي براي عثماني ها خواهد بود. هنوز خون كشته هاي سربازان دلير آذري ايران زمين بر روي سنگ هاي چالدران خشك نشده است كه بخواهيم زير بار يوغ چنين ذلتي برويم
سوم: فرض بگيريم كه گروهي به گروه ديگري از مردم ايران زمين اهانت كرده باشند. آيا بايد اين موضوع را دستاويزي براي دشمن پنداري همه جهان با آذري ها قرار دهيم؟ آيا اين يعني اينكه آذربايجان بايد مستقل باشد؟ آيا اين بي مبالاتي ديگران به ما اجازه مي دهد تا مرز و بوم اين آب و خاك را كه در طول تاريخ با چنگ و دندان حفظ كرده ايم را تكه تكه كرده و به عثماني هاي هار يا اعراب وحشي تقديم كنيم؟
چهارم: رهبران اين قبيل حركتهاي احساسي همانهايي هستند كه در آمريكا خود را مالك جهان، در تركيه خود را امپراطور ملت ترك و در ايران خود را رهبر جهان اسلام مي دانند.اين همان فلسفه اي است كه جهان را سياه سياه يا سفيد سفيد مي بيند همانهايي كه فلاني را خوب خوب و ديگري را بد بد مي بينند. صميمانه اميدوارم نگاه منتقدانه اما مثبت جايگزين اين تفكرها و فلسفه ها شود
پنجم: همه دنيا در صدد اتحاد و يكي شدن و برداشتن مرزها و فاصله ها هستند. اروپا، امريكاي لاتين، آمريكاي جنوبي، آسياي جنوب شرق و حتي بخش هايي از خاور ميانه و آسياي مركزي را ببنيد. دهكده جهاني در حال شكل گرفتن است. در دنياي امروز تنها و كوچك معني ندارد. امروزه منافع هيچ كس به تنهايي قابل تامين نيست. هر كدام از كشورها به هر حال به يك طرفي غش كرده اند. خود تركيه را ببينيد به هر خفتي تن داده تا وارد اتحاديه اروپا شود . آنوقت توي كشور ما هنوز گروهي دنبال استقلال و تجزيه و نظاير آن هستند. فرض كنيد از امروز آذربايجان از ايران جدا شده و به عنوان يك كشور مستقل در جهان شناخته شده، بعد چه؟ طرح آينده چيست؟ هدف چيست؟ كدام استراتژي قرار است دنبال شود؟ ساختار طبقه سياسي حاكم چيست؟ هزينه هاي كشور داري از كجا قرار است تامين شود؟ اصلاً متولي اين كشور كيست؟ ووووو
واقعاً بعضي وقت ها با ديدن و شنيدن بعضي چيزها مغزم از كار مي افته

یکشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۵

جام جهاني

درست 20 روز ديگه تا جام جهاني باقي مونده ويك ماه تمام همه حسابي سرگرمند بعدش هم كه بازيهاي آسيايي قطر شروع مي شه و خدارو شكر براي 2.3 ماه آينده من نگران سر رفتن حوصله ام نيستم همه اينها رو گفتم كه بگم امروز آهنگي رو كه عصار با آهنگسازي شهداد روحاني براي جام جهاني خونده رو شنيدم و خيلي هم خوشم اومد گرچه چند نفري هم اينجا (محل كارم) خيلي راضي نبودن ولي به نظرم اگه تصوير با اين آهنگ ميكس بشه خيلي عاليه و اميدوارم اين آهنگ به اعضاي تيم ملي هم روحيه مضاعف بده و با نتايج خوب برگردند. راستي يه چيزي كه اين روزها شنيدم و خيلي عزابم ميده اينه كه شنيدم بعضي از هموطنهاي آذري زبان به اينكه به تيم ملي لقب ستارگان پارسي دادن به شدت اعتراض كردن اين موضوع آدم رو به شدت غمگين ميكنه مگه غير از اينه كه همه ما ايراني هستيم آيا صحبت كردن به زباني غير از فارسي، نژاد و قوميت ما رو زير سوال مي بره به نظرم يه چيزي فراموش شده و اون اينه كه يك ايراني اگر به زبان آذري يا لري يا عربي يا كردي و يا هر زبان ديگه اي صحبت ميكنه به معناي اين نيست كه از ايراني و پارسي بودن خارج شده كاش يه روزي همه اين افكار توي ذهن هممون از بين بره و هر روز به هر بهانه اي نخواهيم اين مملكت را به هزار تكه تقسيمش كنيم

پي نوشت :از اينجا ميتونيد سه تا آهنگي كه خواننده هاي داخل ايران براي تيم ملي خوندند رو برداريد(عصار-تاجيك-آريان)

شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۵

زندگي ارزشي

به نظرم انتخاب يك زندگي ارزشي و تصميم گيري بر اساس معيارهاي آن، شايد يكي از دشوارترين انتخاب هاي انساني باشد. قصدم به هيچ وجه تاييد يا نفي چنين تفكري نيست بلكه بيشتر قصدم تاكيد بر دشواري انتخاب بر اساس معيارهاي مشخص و البته ارزش مدار است. حقيقت آن است كه ساده ترين روش تصميم گيري كه به صورت غريزي در نهاد همه ما هست، تصميم بر اساس معيارهاي سود و هزينه مي باشد كه اتفاقاً طبيعت نيز اين شيوه را تلقين و تاكيد مي كند. اما پذيرفتن اين موضوع كه ممكن است در مواردي حياتي مجبور به پذيرش و انتخاب گزينه اي باشيم كه احتمالاً مغاير با خواسته ها، تمايلات يا منافع فردي يا جمعي ماست به خودي خود انتخاب دشواري است. بعضي وقت ها با خودم فكر كرده ام كه تا كجا به باورها و ارزش هاي شخصي ام اعتماد كرده و بدانها بها داده ام. آيا توانسته ام همه ارزش هايم را در شرايط سخت حفظ كنم؟ آيا اساساً مجاز به انجام چنين كاري هستم؟ آيا اگر چنين كنم در نگاه ديگران مثلاً همسرم، والدينم و ساير همنوعانم فردي خودخواه و خود محور به شمار نخواهم رفت؟ خيلي وقت ها گستره و هزينه حفظ ارزش ها دامن خود فرد را نگرفته و از آن فراتر مي رود. من به عنوان يك فرد چقدر حق دارم تا در مورد ديگران و اينكه آنها بايد چنين هزينه هايي را پرداخت كنند يا نه تصميم بگيرم؟ اين روزها اين موضوع به يكي از اصلي ترين مشغله هاي ذهني من تبديل شده است

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۵

ياس فلسفي

اول يه چيزي نوشتم در باب رفع نااميدي بخاطر صحبتي كه يكي از بچه ها امروز تو شركت كرده بود بعد ديدم دوباره شروع كردم به شعار دادن بنابراين پاكش كردم آخه خيلي وقتها خبرهايي ميشنويم يا اتفاقهايي مي افته كه فكر مي كنيم ديگه زندگي بد تر از اين نميشه و آدم به شدت دچار همان احساس معروف ياس فلسفي مي شه يه سري راه حل براي رفعش سراغ دارم اما كسي راهي سراغ داره كه اين حال و احوال كمتر به سراغ آدم بياد اونم توي يه جايي مثل مملكت ما كه الحمدالله شب و روز اخبار خوش از در و ديوارش مياد در باره بيخيالي چيزي نگيد كه از عهده من خارجه من نمي تونم بيخيال مسائل دور و برم بشم آقاي الف هم كه گله و شكايت رو ممنوع اعلام كرده پس چيكار بايد كرد؟

دوشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۵

گله نكنيم

هيچ دقت كرديد كه چقدر گله و شكايت مي كنيم. قبول دارم كه مشكل، ظلم، بي عدالتي، خشونت، توهين و ... بيداد مي كنه اما بياييد با خودمون رو راست باشيم! واقعاً تا به حال با چند مشكل جدي در زندگي غير فردي و اجتماعي - منظورم غير از قسط ماشين و خونه و مهاجرت و تحصيل و ازدواج و شكم و ... و ساير چيزهاي مد روز اين تيپي هست - با تمام وجود مبارزه كرديم. تا حالا رفتي يك جا (مثلاً بگو كوه)، حتي واسه خودت با صداي بلند فرياد بزني كه "كو آزادي؟". تا به حال به مدير شركتت رك و رو راست گفتي كه چقدر ازاو به خاطر اجحافي كه در حق كارمنداش مي كنه بدت مي آيد؟ تا به حال براي گرفتن حقت توي يك اداره يا سازمان (دولتي و خصوصي فرقي نمي كنه، مثلاً بانك) دعوا كردي، شكايت كردي، كلانتري رفتي يا حتي فرياد كشيدي؟ تا به حال با چند نفر آدم يا سازمان مسوول يا حتي آشنا، آگاه و توانا در رابطه با مسايل موجود بحث جدي و منطقي داشتي؟ چند بار قانع شدي؟ چند بار قانع نشدي؟ چند وقت پيگير بودي؟ چقدر براي داشتن آزادي، حقوق شهروندي، اصلاح عادات و سنت هاي غلط جمعي و فردي و نظاير اون مايه گذاشتي؟ چند بار بخاطر گرفتن حقوقت راهپيمايي يا تظاهرات رفتي (حتي توي حياط يا محوطه مدرسه يا دانشگاه)؟ چند باردراعتصاب شركت كردي؟ چند بار پشت دوستي رو كه به خاطر حقوق جمعي يا فردي اعتراضي داشته گرفتي؟ ساده تر بپرسم چقدر ساختي كه انتظار داري تو ويرانه نباشي؟
شايد جواب بعضي ها به اين سوالات نشاندهنده تلاش اونها در اين رابطه باشه البته اگر تو زندان يا خارج از كشور نباشن. بقيه چي؟ شايد منتظريم يكي ديگه بياد و آزاديها و حقوق مون رو دو دستي بهمون تقديم كنه و البته حقوق ما رو هم جهت نقد و اظهار نظر و شكايت و گله گذاري در مورد خودش، توي تاكسي، در حضور همسر يا ساير اعضاي خانواده يا توي جمع هاي خصوصي يا مطمئن كه بدونيم خطري تهديدمون نمي كنه رعايت كنه

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

آقاي الف

زندگي پربار و خوشبختي حاصل درك متقابل، صبر و تلاش در جهت اصلاح يا بهبود است. بر اين باورم كه خوشبختي هميشه در كنار ماست و براي رسيدن به آن اصلاً ضرورتي ندارد كه اتفاق خارق العاده اي بروز كند. همين قدر كه كنار يكنفر بنشيني و احساس آرمش كني و آينده را اميدبخش و اميدوار نگاه كني براي خوشبختي يا حداقل براي شروع آن كافي است