سه‌شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۶

نون به نرخ روز خوردن

نون به نرخ روز خوري يكي از اون دست هنرهايي هست كه امثال من از اون سخت بي بهره هستن. قديمتر خاطرم هست كه مي شنيدم كه مي گفتند براي موفقيت پول و پارتي و پر رويي كفايت مي كنه. اين گفته گرچه هنوز به قوت خودش باقيه اما هنر مذكور هم در اثربخشي هر چه بيشتر اين عوامل موفقيت موثره و نبايد در دستيابي به پله هاي بلند ترقي مورد غفلت قرار بگيره. حتماً افرادي رو سراغ داريد كه طي سالها و دهه هاي اخير چرخشهاي ايدئولوژيك صد و هشتاد درجه اي (بلكه بيشتر) در جهات و سمت و سوي مختلف با سرعت و شيوهاي مختلف داشته اند و به قول معروف هر روز كنار يكي غش كردن. ما خودمون چندتايي سراغ داريم. جالبه بدونيد اين آقايون و خانمهاي دوآتشه امروزي كه اين روزها از اين سر بامها (تاكيد مي كنم نه يك بام بلكه هر از چند روزي يك بام) مي افتند تا همين چندي قبل گرچه باز هم دو آتشه بودند اما از اون سر بامها مي افتادند كه سبقه و خاطرات خيلي از اونها علاوه بر پرونده هاي ادارات آگاهي و شهربانيهاي قديم كه الان ديگه به لطف دوستان غير قابل دسترسي و ارجاع هستند در ذهنها و يادهاي دوستان و بستگان و آشنايان محفوظه و بعضاً به بهانه اي خواسته يا ناخواسته طرح مي شه و بعضاً باعث حيرت آدم مي شه. راستش دلم مي خواست شفاف تر بنويسم و بيشتر. اما ترسيدم حمل بر توهين يا قضاوت در مورد غير بشه. بهرحال درد دل بود
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...

پنجشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۶

آرزو

كاش خرمي باز به تو برگرده كاش روز آزادسازيت فقط يه سوژه خبري نباشه كاش نقش جنگ از تنت پاك بشه كاش لب اروند باز پر از صداي موسيقي و هياهوي مردم بشه كاش .....

دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۶

درگيريهاي يك ذهن مشوش

واي خدايا بازم صبح شد امروز چند شنبه است كي جمعه ميشه باز من تا هر وقت دلم خواست بخوابم 5 دقيقه ديگه بخوابم نه دير ميشه حوصله ترافيك رو ندارم دير برسم ماشينو كجا پارك كنم اي واي امروز روز زوجه بايد يه دور شمسي قمري هم بزنم تا از دست پليس فرار كنم پاشم دير شد اه چقدر ترافيكه ساعت چنده 7 خب بزار راديو رو روشن كنم اخبار ورزشي داره بازم دارند پرسپوليس رو محروم ميكنند چرا مدير عاملش استعفا داده نه دوباره آشتي كرد چرا تيم تكواندو اينقدر داره گند ميزنه ملوان چرا ميخواد از ليگ كناره گيري كنه بايد بشينم حساب كنم چطوري پرسپوليس ممكنه قهرمان شه خروجي رو رد نكنم حواسم باشه اين دور و بر پليس نباشه آخه اينروزها پليسها شدند لولو لاريجاني رو بگو با اون جمله نغزش مردم ما با لولوي شوراي امنيت رو به قبله نمي شوند و خبرگزاريهاي بدبخت رو بگو با ترجمه هاشون اه اين ماشينه چرا راه نميره الان ميمونم پشت چراغ اين چرا وايساده وسط خيابون باز اينجا چرا تابلو توقف ممنوع سبز شد به جز دارندگان رسيد خودپرداز، خب من كه خودپردازي نمي بينم پس فعلا پارك مجاني آزاده. اه اين قفل فرمون چرا بسته نميشه الان تاخير ميخورم قانون جديد هم كه اومده تاخير ها از مرخصي كم ميشه چرا باز تو اين شركت همه چيز ريخته بهم اي واي آقاي ...رفت خانم ... اومد سرجاش عجب مصيبتي جاها چرا عوض شده سياست جديده !چي؟ بايد بريم جلسه من حوصله اين جلسه هاي بيخود رو ندارم اه اين آبدارچيه چرا چايي نمياره اين ماه بهش ماهونه نميدم اخه اينم شد محيط كار وسط روز معلوم نيست صداي درل داره از كجا مياد چرا شبكه ريخته بهم اي خدا بازم بايد برنامه رو تغيير بدم اين چه وضعيه اينا نميتونن تصميم بگيرند چي ميخوان اينجا چرا داره ارور ميده حتما مال اون تغييره نميشه اينكار رو بكنم بايد روش رو عوض كنم يعني چي ميخواين يه هفته ديگه ببرين برنامه رو نصب كنين مگه خم رنگرزيه من بايد تستش كنم
خانم .. بيخود گفته من ساعت كاريم تا 2:30 نميتونم تا 11 شب وايسم اينجا ناراحتن استعفا ميدم بايد حال اين ايران اير رو بگيرم پس خانم تو اونجا چكاره‌اي كه نميتوني جواب يه تلفن بدي من دارم ميرم خونه ديگه مغزم نميكشه يه زنگ بزنم ببينم الف الان مياد خونه برم دنبالش واي بازم ترافيك خدايا رواني شدم از اين تهران .اين چرا وسط اتوبان داره دنده عقب مياد پررو رو نگاه كن داره چپ چپ هم نگاه ميكنه باز اين استقلال داره الكي الكي ميبره زودتر برسم خونه بقيه اش رو از تلويزيون ببينم بازم در اين پاركينگ بازه الحمدالله اين ساختمون نگهبان كه نداره . دايي داره مياد تو زمين اين فردوسي پور هم كه دست از سر اين دايي بدبخت بر نميداره عجب خوش قدمه تا اومد سايپا دو تا گل زد يادم باشه فينال بسكتبال رو هم ببينم شام چي درست كنم سوپ درست كنم اين نون سوپها داره بيات ميشه بايد يه چيزه ديگه هم درست كنم چون فردا بايد ناهار ببريم الان الف مياد اي واي چايي يادم رفت اي خدا اين صبا باطري ببره حال اين عربها گرفته شد خوب شد كيف كردم چقدر اين خونه نامرتبه ولي حوصله ندارم چرا ورزش نميكنم چرا درس نميخونم اصلا ميدوني از خودم تنبل تر آدم نديدم اه چرا بليط پيدا نشد دلم واسه تبريز و تبريزيها تنگ شده تازه ميخواستم يه خواستگاريم برم مرده شوره اين مملكت رو ببرند هميشه براي يه سفره يه روزه هم بايد از يك ماهه قبل برنامه ريزي كني واي چقدر گلوم درد ميكنه از بس اين شركته لعنتي امروز سرد بود سرما خوردم من ميرم بخوابم دارم ميميرم از خواب و امان از اين خواب كه توش يا دارم دنبال يه چيزي ميگردم و هر چي ميگردم پيداش نميكنم يا تو مطب دكتر دارند بهم آمپول ميزنند واي دردم گرفت

شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۶

روزمرگي

ظاهراً غيبت من اينجا اونقدر زياد شده كه حتي صداي خانم شين عزيز هم در اومده. راستش نه اينكه مطالب وبلاگ رو نخونم يا هر روز حداقل سري بهش نزنم اما روزمرگي اجازه نميده ذهنم به اندازه كافي براي نوشتن يك مطلب دلخواه آزاد بشه. سرم ظاهراً شلوغه اما براي چي نمي دونم. كار ترافيك سر و صدا خلاصه همه چيز اما در اصل هيچ چيز. راستش اگه يه روز خبر دار شديد كه من و خانم شين كامپيوتر و تكنولوژي و زندگي در عصر فناوري رو بوسيديم گذاشتيم رو طاقچه و رفتيم دنبال زندگي روستايي و كشاورزي و دامداري خيلي تعجب نكنيد. حتي به قول خانم شين حالا اگه دامنه هاي آلپ هم نبود خيلي مهم نيست مي ريم يه جايي خوش آب و هوا و حاصلخيز تو همين شمال خودمون. تا بعد

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۶

فردوسي

ز شير شتر خوردن و سوسمار    عرب را به جايي رسيده‌است كار
كه تاج كياني كند آرزو        تفو بر تو اي چرخ گردون تفو
فردوسي
25 ارديبهشت روز برزگداشت فردوسي گرامي باد

دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

تنبل

شري تو وبلاگش يه مطلب در مورد اينكه آيا به تناسخ ارواح اعتقاد دارين يا نه و اگه آره، فكر ميكنيد دوره قبلي زندگيتون كي بوديد نوشته. يه سايت سراغ داشتم كه مثل ساير سايتهاي فالگيري بر اساس تاريخ ميلادي بهت يه چيزايي در اين مورد ميگفت اما هر چي گشتم لينكش رو پيدا نكردم. در هر صورت آقاي الف معتقده اگه من در يكي از دوره هاي زندگيم تو رده بندي انسانها نبوده باشم حتما يه تنبل بودم كه در طي يكسال به خاطر غذا فقط حاضر بودم 6 متر جابجا شم. البته يه جورايي راست ميگه چون من وقتي خوابم بياد از خوابم بخاطر بزرگترين تفريحات هم نميگذرم. يادم يه دفعه با دوستام رفتيم گرگان عروسي يه دوست ديگه عروسي كه تموم شد يكي از اقوام عروس داماد خواست رسم مهمون نوازي رو به جا بياره و بنده خدا با ماشينش ما رو ببره دنبال ماشين عروس. من كه از اون شب فقط يه سوار ماشين شدن و پياده شدنش يادمه چون تمام مدت خواب بودم .يه دفعه هم تو ايام موشك باران تهران بنده پاي تلويزيون خوابم برده بود كه يك عدد موشك به فاصله 500 متري خونمون اصابت كرد و تمام شيشه هاي خونه خورد شد ولي بنده انگار نه انگار همچنان خواب تشريف داشتم و تازه 10 دقيقه بعد ازسر و صداي خانواده محترم چشمام رو باز كردم خلاصه كه بدم نمياد اگه تو دوره هاي قبلي تنبل نبودم تو دوره هاي بعدي باشم
پي نوشت : اينم لينك اون سايتي كه گفتم كه از تو لينكدوني آلما پيداش كردم

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۶

معلم

امروز وقتي جلوي ساختمان دست دختر بچه اي كه منتظر سرويس بود يه دسته گل ديدم يادم افتاد امروز روز معلم يادش بخير چقدر هيجان داشتيم واسه رسيدن اين روز چون عملا درس رو تعطيل ميكرديم و بهمون خوش ميگذشت اينروزها معلمها دغدغه هاشون خيلي زياده و من هميشه فكر ميكنم چطور ميشه به آينده يه مملكت كه يه قشري از پليسش رشوه بگيرند (با حفظ احترام براي قشر زحمتكششون ) و معلمهاش درگير اعتصاب هستند و دغدغشون نون شبشونه اميدوار بود.
معلم عزيز روزت مبارك

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶

هواپيمايي

هواپيمايي در ايران براي خودش حكايتي داره. حالا گذشته از هواپيماهاي قراضه و ناراحتي كه به هر حال مجبور به تحملشون هستيم و در موردشون حق انتخابي وجود نداره مگر اينكه شانس بياري خدمات هواپيمايي هم در حد افتضاحه. تاخيرهاي طولاني بدون توضيح كنسل شدن پروازها بدون اينكه كسي خودش رو مسوول و پاسخگو بدونه يا حتي مرجعي كه بشه با شكايت به اون احقاق حقوق كرد و صفهاي بلند و كاوشهاي پليسي و امنيتي فراوان قبل از ورود به سالنهاي انتظار فرودگاه و انتظارهاي طولاني و آزار دهنده براي دريافت بار (تازه اگر اشتباهي رخ نده و همه چيز مرتب باشه) و داستانهاي مفصلي از اين دست ديگه عادي تلقي مي شه. دليلش هم بيشتر اينه كه خدمات اينچنيني در كشور ما در مونوپل يه گروه يا سازمان خاصيه و اساساً داستان رقابت يا مطرح نيست يا اگر هم طرحه داستان همون انتخاب بين بد و بدتره وگرنه در اصل بدي بحثي نيست. حالا شما حساب كنيد بعد كلي دوندگي و گرفتن بليط براي يه سفر كاري مهم و يكروزه و طي اين هفت خوان هولناك تازه بايد نگران اين باشي كه آيا پروازت انجام مي شه يا نه و اگه انجام بشه پات به زمين سفت خدا دوباره مي رسه يا بليطت يه سره براي بهشت صادر شده