یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۵

ماندن يا نماندن مسئله اين است

هروقت كه من و آقاي الف تصميم جدي مي گيريم كه بريم دنبال كارهاي مهاجرت شك و ترديد همه وجودمون رو مي گيره كه البته دليل اصليش هم خانواده هامون هستند اين احساس كه ممكن روزي اونها به وجود ما نياز داشته باشند و يا برعكس و به خاطر فاصله و هزار چيز ديگه نتونيم موقعي كه بايد، كنار هم باشيم كلا انگيزه هاي ما رو براي رفتن از بين مي بره از طرف ديگه ما آدمهايي نيستم كه حاضر باشيم به هر بهايي حتي به بهاي خرابي همه پلهاي پشت سر و زندگي و كار توي سطحي كه شخصيت ما وكشورمون رو زير سوال ببره از اين كشور بريم خيلي وقتها از اين كه دارم توي اين كشور زندگي مي كنم غصم ميگيره مي دونم كه خيليهاتون ميگيد اينجا اوضاع از خيلي جاهاي ديگه بهتره ولي سوال من اينه كه چرا ما بايد هميشه به حداقلها قانع باشيم چرا نمي تونيم هم كنار خانوادمون زندگي كنيم هم شرايط بهتري براي زندگي داشته باشيم و هم مجبور نباشيم هر روز به خاطر قوانين مسخره موجود روزي هزار بار حرص بخوريم ؟ چرا من نميتونم هر جور كه راحتم لباس بپوشم هر وقت كه دلم خواست برم تو خيابون بدوم و يا دوچرخه سواري كنم هر وقت كه دلم خواست شوهرم رو توي خيابون ببوسم وهميشه سرم رو از اينكه ايرانيم بالا بگيرم ؟ حرصم ميگيره وقتي ميام جدول حل كنم ميبينم نوشته جنس برتر و من مجبوره توي اون دو خونه بنويسم نر. من فيمينيست البته به اون معنايي كه اكثرا برداشت ميكنند نيستم اما اينا آزارم ميده و اين فكر كه 29 سال از بهترين روزهاي زندگيم اينجوري گذشت ديوونه ترم ميكنه به خاطر اين يه دونه موي سفيدي كه جلوي سرم دراومده روزي هزار بار به آقاي الف غر ميزنم ودر واقع ترسهام رو به اون منتقل ميكنم وقتي خاتونك مينويسه ترديد داره توي تصميمي كه گرفته كاملا مي فهمم چي ميگه ولي چكار ميشه كرد؟به خاطر عزيزانت و دلتنگي هات بموني و همه عمر منتظر يه معجزه بموني؟ يا دل بكني و بري شايد براي آيندگانت زندگي بهتري فراهم بشه نسل سوخته ايم ديگه چيكار ميشه كرد؟

سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

دكتر علي شريعتي

و تو اي آموزگار بزرگ درسهاي شگفت من اي كه به من آموختي كه عشقي فراتر از انسان و فروتر از خدا هم هست و آن دوست داشتن است
(دكتر علي شريعتي)
ديروز وقتي از جلوي حسينيه ارشاد رد مي شدم به ياد گذشته ها افتادم فكر ميكنم اول دبيرستان بودم وقتي اولين بار نوشته بالا رو پشت يك كارت تبريك ديدم كه نوشته بود برگفته از كتاب كوير. من به شدت جذب اين نوشته شدم و با فاصله يكي دو روز كتاب هبوط در كوير رو خريدم نميدونم فكر ميكنم 10،15 باري تكه مربوط به هبوط رو خوندم و هر بار احساس كردم جملات جديدي رو دارم ميبينم . خيلي از كتابهاش رو تا قبل از ورود به دانشگاه خونده بودم فقط بايد يه اعتراف بكنم و اون اينكه من هيچ وقت تو كتاباش دنبال ايدئولوژي فكري شريعتي نگشتم طرز نوشتنش من رو به شدت جذب ميكرد باورتون ميشه اگه بگم من رو به عالم خلسه ميبرد انگار همه اون حرفها داره از وجود خودم برمياد حتي همين حالا هم كه دربارش حرف ميزنم حالم يه جور ديگه است سالها بعد من توي شركتي مشغول كارشدم و قرار شد يك سي دي مالتي مديا درباره زندگي شريعتي تهيه كنيم و من چقدر خوشحال بودم كه توي اين پروژه همكاري ميكنم و به همون واسطه با خانمش آشنا شدم و بعدها هم دختركوچيكشو ديدم
همه اينها رو گفتم كه بگم ديروز سالگردش بود و باز هم حسينيه ارشاد طبق معمول هر سال شلوغ بود يادم چند سال پيش يه پسر بچه اي توي مراسم سالگرد يه شعر براي شريعتي خوند پدرش گفت اسم پسرش رو به خاطر علاقه اي كه به حسينيه ارشاد به واسطه سخنرانيهاي شريعتي داشته ارشاد گذاشته. بهر حال يادش گرامي و روحش شاد
شگفتا وقتي بود نمي ديدم
وقتي مي خواند نمي شنيدم
وقتي ديدم كه نبود
وقتي شنيدم كه نخواند
چه سخت است كه وقتي چشمه اي سرد وزلال در برابرت مي جوشد و مي خروشد تو تشنه آتش باشي و نه آب
و چشمه كه خشكيد ،چشمه ازآن آتش كه تو تشنه آن بودي بخار شد و به هوا رفت تو تشنه آب باشي و نه آتش
(دكتر علي شريعتي)
خانم شين

دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۵

از خود بيگانگي فرهنگي

راستش رو بگيد اگه جاي من بوديد و امروز از صبح اول صبح اين اخبار قشنگ رو مي خونديد و ميشنيديد چكار مي كردين منكه الان به شدت دچار حس ايراني زدگي ام و از اين آدمها ومردمي كه فقط اهل ادعا هستند حالم بهم مي خوره و اما اخبار صبح اول وقت
خبر اول : گوينده راديو :فدراسيون فوتبال جهت انجام امور فرهنگي در جام جهاني از قبيل پخش پرچم و لباس و... در بين تماشاچيان ايراني بطور رايگان حدود سه ميليارد بودجه داشته كه معلوم نيست با اين لباسهاوغيره چه كرده چون طبق گفته خبرنگاران ما تماشاچي هاي ايراني موارد مذكور رو در آلمان خريداري ميكردند
خبر دوم :سايت مهر :حجت الاسلام عليپور رييس کميته فرهنگی فدراسيون فوتبال در محل ستاد فرهنگی بازيهای جام جهانی با يکی ازمسئولان کانون هواداران به زد و خورد پرداختند که اين درگيری با دخالت ساير ايرانی ها پايان يافت .
خبر سوم :سايت صبحانه :اين هم يک کلمه از مادر عروس (فايل ويدئو) - سخنان گهر بار رئيس جمهور محبوب در جمع فوتباليست ها!
وبشنويد خبر آخر رو كه اين چند روزه يكي از همكارانم درگيرش بود و من خودم از نزديك شاهدش بودم اين دوسته عزيز بنده چند روز پيش ماشينش رو جهت تعمير به نمايندگي مركزي غرب ايران خودرو مي بره اين بنده خدا قبلا قيمت گرفته بوده كه تعميرات مربوطه حدود 200000 تومان ميشه روزي كه مي ره ماشين رو تحويل بگيره كاشف به عمل مياد كه هزينه ماشين شده 285000 تومان اين بنده خدا هم با تعجب اين پول رو مي پردازه و مياد بيرون اما اين چند روزه به عالم و آدم زنگ زد و بالاخره معلوم شد قيمت قطعه اي كه به گفته ايساكو 60000 تومان بوده براي اين دوست ما فاكتور كردند 145000 تومان يعني يك ذره دو ذره هم نه 85000 تومان اختلاف اين بنده خدا بعد از اينكه از قيمت مطمئن شد با نمايندگي مربوطه تماس گرفت اما هيچ كس زير بار نرفت همه با كمال پر رويي گفتند امكان نداره ما اشتباه كنيم بالاخره ديده بودند طرفشون خانومه و فكر كردند كه احتمالا طرف پيگيري نمي كنه اما دوست ما امروز رفته بود نمايندگي و يك راست سراغ رييس كل و از شانس خوشش رييس آدم منطقي بوده و پيگيري كرده و ديده اشتباه(كلاهبرداري) كردند و قرار شده پولش رو بهش برگردونند
ميدونيد بعضي وقتها از اين مردم وحشت ميكنم يادمه يه جايي خوندم يكي از اين جهانگردها درباره ايران گفته بوده در هيچ جاي دنيا از اين مردم آدم فروش تر و نون به نرخ روز خورتر
پيدا نميشه منم بهش اضافه ميكنم دروغگو تر، كلاهبردارتر و از فوتباليستهاشم هم بي غيرت تر.
پي نوشت :از همه دوستان بزرگوار معذرت ميخوام ولي من امروز از اين مردم عصبانيم
پي نوشت 2 : گوينده محترم راديو (همون كه خبر اول رو گفت)كه جو فوتبال حسابي گرفته بودش فرمودند: همه مردم دنيا اينروزها فوتبالي شدند از جمله آقاي پائولو كوئيلو نويسنده پرتغالي!!!!!!!!!!!! كه رفته آلمان مسابقات رو ببينه
واقعا كه همه چيزمون به هم مياد
خانم شين

پنجشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۵

به بهانه انتقادهاي انجام شده از علي دايي

چند سال پيش، براي مدتي مديد، يكي از مشغله هاي ذهني من، تلاش براي تعيين سقف و كف مفاهيم و ارزشهاي روزمره زندگي بود. از جمله اينكه وقتي خودم يا كسي موفقيت درخور يا شكست سنگيني را تجربه مي كرد بلافاصله به نظرم مي رسيد كه كران اين موضوع كجاست و حفظ يا ترميم آن چقدر به دارازا خواهد كشيد. اين تفكر مي تونه نتيجه جالبي براي ذهن هاي محافظه كار داشته باشه. چون سقف و كف همه ارزشها و مفاهيم (مثل صداقت، پيروزي، ظلم، آسيب، توانمندي و سلامت، بيماري، شكست و نظاير اين) نوعاً در بردارنده افول يا سقوطه كه هر دو در مقايسه با وضعيت موجود شكل نزولي داشته و منفي تلقي مي شه و دقيقاً به همين جهت هم هست كه يك ذهن محافظه كار چون در هر حال نزول رو بر نمي تابه لذا بنا به تجربه، هميشه سعي مي كنه كه به منظور پيشگيري از بروز چنين حالتي يا در اوج خداحافظي كنه يا به محض اينكه احساس كرد شكست خورده، شكست رو بپذيره و احياناً تسليم بشه. البته ذهن هاي آرام، راديكال، خالي يا حتي آنارشيست چنين تفكري رو نمي پسندن چون يا اساساً با مفاهيم كنار نميان يا مرزبندي اين چنيني رو نمي پسندن. اونچه كه مسلم هست اينه كه تربيت خانوادگي و اجتماعي ما محافظه كاري رو حداقل به شكل كلاسيكش ترويج نمي كنه و ماها هر چي و هر جور كه باشيم لااقل محافظه كار به شمار نمي ريم و لذا سوالات وانتظاراتي مثل اينكه آقا چرا دايي تو اوج كنار نرفته، چرا فلان كارگردان نسخه هاي 2و 3 فلان سريال يا فيلم رو مي سازه، چرا فلاني واسه پول و مال دنيا اينقدر حرص مي زنه و الي آخر تقريباً همه جواب هاي مشابهي دارند و به نظرم ريشه تربيتي-فرهنگي داره. راستش بعضي وقت ها خودم رو با اين آدم ها مقايسه مي كنم، مي بينم شايد اگر من بودم، بدتر بود. اين مساله مختص به ما هم نيست با شدت و ضعف هاي مختلف در همه جا قابل مشاهده است
اين هم حسن ختام
آقاي الف

دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۵

درباره بازي ايران و مكزيك

نيمه اول بازي ايران و مكزيك مي شد فكر كرد كه حتماً ايران از گروهش صعود مي كنه. به نظرم تيم ملي نيمه اول عالي بود. نيمه دوم هم تا دقيقه هفتاد كه گل دوم رو خورد داشت منطقي بازي مي كرد. اما بعدش اوضاع به هم ريخت. به نظرم باخت 3 بر 1 ايران مقابل مكزيك چند تا دليل عمده داشت
اول اينكه چند تا از بازيكنان تيم به جز چند تا توپ گذري و اتفاقي،اصلاً توپ به پاشون نخورد كه نمونه بارزش علي دايي بود. جالبه كه اصلاً تعويض هم نمي شه. انگار تيم ملي ارث باباي اين آدمه
دوم اينكه سمت چپ ايران تا قبل از آمدن معدنچي در 15 دقيقه آخر بازي اصلاً كارآمد نبود برعكس سمت راست كه خيلي فعال بود و همين مساله تعادل تيم ما رو به نفع مكزيك به هم زده بود
سوم اينكه خارج شدن علي كريمي از بازي و ناكارآمدي خط حمله ما باعث شد دفاع خوب مكزيك جلوتر بياد و فرصت بازي سازي پيدا كنه
چهارم اينكه نكونام و تيموريان نيمه دوم خصوصاً نيم ساعت آخر به شدت به لحاظ بدني كم آوردند و تحليل رفتند و ميانه زمين كلاً از دست تيم ما خارج شد. البته تعويض هاي خوب اول نيمه دوم كه مكزيك انجام داد مزيد علت شد. جالب اينكه برانكو مي تونست حداقل شجاعي رو با نكونام تعويض كنه ولي اينكار رو نكرد
پنجم اينكه دفاع ما چون تحت فشار بود خيلي پاس به عقب مي داد كه با توجه به وضعيت دروازه بان تيم ملي كار خيلي خطرناكي بود و ديديم كه سومين پاس رو به عقب به دروازه بان به گل مكزيك تبديل شد
ششم نيمه دوم تيم ملي به مساوي راضي شده بود و همين باعث شد تو لاك دفاعي بره و دست به بازي دفاعي بزنه و بسته بازي كنه - كاري كه اصلاً در تيم ما خوب انجام نمي شه
هفتم بر خلاف هميشه اصلاً بازيكنان ما از جناحين سانتر نكردند و فوروارد هاي بلند قد و سرزن تيم ما اصلاً هيچ توپ بلندي رو دريافت نكردند. اگر برانكو مي خواست به اين شيوه بازي كنه بهتر بود برهاني و خطيبي و عنايتي رو تو خط حمله قرار مي داد. جالب اينكه گل تيم ما هم روي كار ايستگاهي و ضربه كرنر شكل گرفته بود اما كار تا آخر بازي روي زمين و با توپ ها و پاسهاي كوتاه دنبال مي شد
هشتم فاصله خط هافبك و حمله تيم ما خصوصاً در نيمه دوم زياد بود. البته اشكال عمدتاً به سرعت كم فوواردها و كم تحركي اونها خصوصاً در كارهاي دفاعي بر مي گشت
نهم اينكه برانكو در نيمه دوم بر خلاف نيمه اول كه تيم رو خوب ارنج كرده بود، اصلاً خوب كار نكرد و وضعيت تيم رو درك نكرد و تعويض هاش رو هم به خوبي و در شرايط و زمان مناسب انجام نداد. بگذريم از اينكه وقتي يك تيم تو دو دقيقه دو تا گل خورد مربي بدبخت ديگه فرصتي واسه آه كشيدن هم پيدا نمي كنه چه برسه به اينكه تعويض كنه
اميدوارم بازي با پرتغال بهتر باشه
آقاي الف

یکشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۵

دودورودودود ايران دودورودودود ايران

تفكر مثبت

مطمئنم همه كم و بيش با افرادي آشنا هستيم كه خودشون يا اطرافيانشون معتقدند كه خيلي خوش شانس يا خيلي بد شانس هستند. فكر مي كنم كه اين يك واقعيته كه برخي از اين نوع ويژگي ها بر خوردار هستند و ريشه اون هم توانايي داشتن تفكرات خيلي مثبت يا خيلي منفي هست. خود من طي همين دو هفته گذشته دو مورد از اثرات تفكر مثبت را ديدم. هر دوش هم از خانم شين سر زد و براي من و اطرافيان خيلي جالب بود. يكيش در رابطه با يك موضوع مالي بود كه خانم شين همش به من مي گفت چه خوب مي شه تا آخر وقت، فردي كه بايد به ما پول مي پرداخت و متاسفانه دچار مشكل عجيبي شده بود، مي آورد و پول رو دم در خونه و نقد به ما مي پرداخت. دوميش هم موضوع كيف پول و مدارك باجناقم بود كه در محل نامعلومي - احتمالاً تاكسي - گم شده بود . خانم شين همش به او مي گفته مطمئن باشين كيفتون پيدا مي شه و يكي بهتون تلفن مي زنه و خبر مي ده. جالب اينكه دقيقاً هم همين اتفاقها افتاد-تقريباً بي هيچ كم و كاستي-. راستش من اصلاً به شانس اعتقاد ندارم و در هر دو مورد به خانم شين خنديدم. اما الان به اين نتيجه مي رسم كه نوع تفكر مي تونه خيلي اثرگذار و تعيين كننده باشه
آقاي الف

چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۵

اندر حكايت اسباب كشي

خب ما در حال اسباب كشي به منزل جديد هستيم و به همين دليل يك مقدار تنبل شديم و كمتر مي نويسيم داريم تمام سعيمون رو مي كنيم كه تا جمعه جابجا بشيم كه خداي ناكرده از مسابقات جام جهاني عقب نمونيم از ما به شما نصيحت تا مي تونيد از اسباب كشي بپرهيزيد چون حسابي از آدم وقت و انرژي ميگيره حواشي مسئله هم كه از همه بدتره از اين جماعت بنگاه دار هم كه نگو و نپرس انگار يه روده راست ندارند شما دعا كنيد ما اسباب كشيمون به خوبي و خوشي تموم شه همتون و دعوت ميكنم بياين از دم در يه نگاهي به خونمون بياندازين راستي از دوستان عزيزي كه قصد كمك دارند ثبت نام به عمل مياد
خانم شين