شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۶

قرار فصلي

تا هنوز همه خوابند كسي مثل من خروس خون ننشسته پشت كامپيوتر، لو بدم كه من پنجشنبه كلي دوست خوب نديده وبلاگي رو ديدم و كلي خوش گذشت هيچ كس هم شبيه تصور من نبود كه صد البته اين بر ميگرده به تصوير سازي قوي ذهني من. دوستاي خوب و جديد من، مرسي كه من رو هم دعوت كرديد باز هم از اين كاراي خوب بكنيد

چهارشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۶

بانكداري و تبلـغات

اين بانكداري كشورما هم در نوع خودش بي نظيره. از خدمات زمانگير و حكايت بلند نداشتن پول نقد و اخم و طلب خون پدري بعضي كارمند هاي بانك (دور از حضور بعضي ديگشون) گرفته تا تجارت و بانكداري الكترونيك و خدمات تلفني و اينترنتي و اين چند سال اخير تبيغات و تيزرهاي تلويزيوني همه و همه منحصر به فردند. تقريباً در 24 ساعت شبانه روز كليه كانالهاي تلويزيوني لابه لاي هر برنامه اي اعم از ورزشي و سياسي وآشپزي و كودك و غيره و ذالك و فارغ از سن و سال و علايق و توانايي هاي مخاطبان حداقل بين 1 تا 10 دقيقه تبليغات دارند كه از اين بين شايد چيزي حدود 80 درصدش (طبق محاسبات سر انگشتي من) اگه مال چيپس و پفك نباشه حتماً مالي يكي از اين بانكهاست. حالا مي خواد قوامين و انصار و سرمايه باشه يا ملي و صادرات و امثالهم. همشون هم ازدم التماس دعا دارند كه بيارين پولاتون بدين به ما شايد در قبالش يه روز يه جايزه اي گرفتين. گرچه بين اينهمه آدمي كه ميرن و حساب باز مي كنن بالاخره تعداد نسبتاً ناچيزي آدم خوش شانس هم هستند اما ماهيت امربيشتر آدم رو ياد مسابقات بخت آزمايي و نظاير اون ميندازه. جالبه كه هيج جاي دنيا انباشت پول مردم تو بانكها پديده خوبي تلقي نمي شه و اساساً مرجعي هم اين موضوع رو تشويق و تبليغ نمي كنه اما تو كشور ما از اونجا كه همه چيزش خلاف جريان عادي هر كاري تو دنياست. اين يه قلمش هم برعكسه و همه و همه دست به دست هم دادن تا پول مردم را به هر نحوي از دستشون بگيرن و در كارهايي مورد نظر خودشون سرمايه گذاري كنن. مثلاًا اگه كسي نخواست پولش رو به بانك بده اشكال نداره مي تونه بياد موبايل يا ماشين يا حتي خونه قسطي و مدت دار ثبت نام كنه يا بخره. تازه اگه لازم داشت از محل پول كساني كه پولشون رو به اميد جايزه تو حساب هاي قرض الحسنه خوابوندن با بهره 24 درصد وام هم مي دن. حالا با اين حساب مي شه حدس زد كه چرا بانكها حاضر مي شن اينقدر پول بابت تبليغات زياد تو همه رسانه ها خصوصاً تلويزيون بپردازن و علاوه بر پول ما (يادتون باشه بانكها بخش عمده اي از سرمايه هاشون مال مشتري هاشونه نه خودشون) وقت و چشم و مغز ما رو هم تلف كنن

سه‌شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۶

مسعود ده نمكي و اخراجي ها

گرچه نمی خواستم اين وبلاگ رو با مطالبی در مورد امثال ده نمکی ها و کارها و انديشه ها و فيلم ها شون آلوده کنم اما وقتی ديشب تکرار برنامه شب شيشه ای رو ديدم که مسعود ده نمکی کارگردان فيلم اخراجی ها رو به عنوان مهمان برنامه دعوت کرده بود و آقای رشيد پور مجری برنامه با اون چهره جالب و خندون هميشگيش که اصلاً تناسبی با مهمان برنامه نداشت با ايشون در مورد فيلم صحبت می کرد ديگه طاقتم تموم شد. آخه تا کی می شه نخوت آزاردهنده آدم هايي مثل ده نمکی، رو تحمل کرد. نگاه های عاقل اندر سفيه، نگاه و گفتار طلبکار و منش مهاجم و مملو از حس تحقير اين آدم ها کجا با سخاوت و بزرگواری، افتادگی و متانت و احساس دين آدم هايي مثل بيژن نوباوه که قبلاً همينجا در موردش نوشتيم يا امثال اون که کم هم نيستند قابل مقايسه است. اين دو گروه رو نمی شه سر و ته يک طيف دو نست. امثال مسعود ده نمکی رو هيچ جوری نمی شه کنار بيژن نوباوه ها نشوند. روشن بينی و دريادلی گرچه جمود و نخوت رو می فهمه ولی نمی پذيره و باهاش کنار نمياد. اگر کسی قراره درمورد جنگ داد سخن بده و حرفی بزنه مطمئن باشيد اون مسعود ده نمکی نيست اگر هم هست آخريشه. مسعود ده نمکی که به گفته خودش يک دسته 15 نفری آدم رو برای برداشتن سيم های خاردار و رفتن رو مين ها- که الان براش سيما شده که برش می دارن و مي رن رو مينا (خيلی معذرت می خوام، نقل به عين از فيلمشه) - تهييج کرده و همشون رو احتمالاً به کشتن داده حق نداره در مورد جنگ حرف بزنه. اونهايي بايد حرف بزنن که سيم رو بريدن و رفتن رو مين و الان يا زير خروارها خاکن يا با ناي بسته و هزار جور معلوليت دارند داستان سيما و مينای رنگارنگ امثال آقای ده نمکی و تهيه کننده بزرگوار ايشون آقای حبيب الله کاسه ساز (که به قول آقای ده نمکی ريسک کردن و رو فيلم اول ايشون چنين سرمايه گذاری سخاوتمندانه ای انجام دادن) رو تماشا می کنن. آقای ده نمکی تو اين مملکت در حالی داره فيلم پر ستاره سينما مي سازه که به قول خانم شين امثال بهمن قبادی ها و تقوايي ها پنج سال يکبار هم بودجه مختصری برای ساختن فيلم گيرشون نمياد. آگه فيلم آقای ده نمکی داره به خاطر ميزان فروشش تو گيشه ها به يه رکورد افسانه ای (به قول خودش) دست پيدا می کنه به خاطر اينه که کسی به بهانه دفاع از ارزش های اسلام و انقلاب و جنگ شيشه های سينماها رو نمشکنه و مردم رو کتک نمي زنه و از علما و مفتی ها حکم شرعی و فتوا نمی گيره (حتماً فيلم مارمولک رو به خاطر داريد) چون ديگه اين دفعه فيلم مال خودشونه، پولشو دادن و لذا حتماً در خدمت و برای مظلومين و شهدا و ايثارگران و آزاده هاست و هيچ اشکالی هم درش نيست. به خاطر اينه که يالثارات الحسينی در کار نيست که صفحه سياه چاپ کنه و پخش اين فيلم رو به امام زمان تسليت بگه. حالا گيرم که توش هرکی هرچی دلش خواسته گفته و هر چی مرد و شير زن بوده رو لات، شيره کش هرزه و هرجايي معرفی کرده. راستش از کسی مثل ده نمکی انتظار نمی ره که فيلمی غير از اين بسازه. اين آدم فرهنگ و تربيت چاله ميدونی داره. از اين فرهنگ خوشش مياد و بهش دلبسته اس. اصلاً زندگي اين آدم چاله ميدونيه. اگه جنگ هم رفته به خاطر اين بوده که تو آشوب جنگ ضعفهاش پنهان می مونده. کسی متوجه زشتی گفتار، جمود فکر و سخيفی منشش نمی شده اگر هم می شده ديگه تو اون وضعيت اهميتی به موضوع نمی داده چون به هر حال پای دشمن شايد مشترک ديگه ای وسط بوده. نمي شه به امثال ده نمکی گفت فيلم نساز يا فيلم اينجوری نساز. اون حقشه فيلم بسازه، اون حقشه از آرمانها و باورها و اگه بشه به طبقه ای نسبتش داد از طبقه اجتماعی و فرهنگی خودش دفاع کنه. اما من مي تونم جايگاه اين آدم رو در رابطه با خودم (نه ديگری) تعيين کنم. مي تونم کارهايي رو کرده، حرفهايي که زده، واکنش هايي که نشون داده رو به خاطر بيارم. مسايل سياسی رو طرح نکنم. اجتماعی و فرهنگی رو که می شه طرح کرد. می تونم به ياد بيارم که اين آدم و هم فکرهاش به تار موی زنها و دخترها و رنگ روسری و مانتوشون يا به ماکسی و مينی بودن لباسشون يا به بلند و کوتاه بودن پيراهن آقايون يا ريش داشتن و نداشتنشون يا به چپ و راست بودن حتی گفتار مردم عادی (انديشه که بماند) کار داشتن. به خاطرش آدم از پنجره خوابگاه پرت کردن. ترور کردن. اينها رو که می تونم به ياد بيارم. هنوز يادم نرفته هيچ دختر و پسری از ترس امثال اين آقا و در سايه حمايتهای رسانه ای و تبليغاتی و عملی اونها جرات راه رفتن (تاکيد می کنم راه رفتن) تو خيابون رو نداشتن. يکيش من، يکيش تو. حالا چی شده متلک گفتن به دختر مردم و جي جي باجی از بالای ديوار و قربون صدقه رفتن و پشت پرده نشستن و دل دادن و قلوه ستوندن بلا اشکال شده. چرا؟ چون آقای ده نمکی انجامش داده؟ من نوعی که اينها رو به ياد دارم نمي رم حداقل 1500 تومان بدم 2 ساعت بشينم تو سينما که حرفهای چاله ميدونی بشنوم و هرزه خندی کنم و انوقت اون آقا و همپالکی هاش با مجموع اون پولها که مي شه بيش از دو ميليارد تومان خودشون رو سردمدار سينما و افتخار اون بدونن (البته به حق . چون تو سينما که علاوه بر هنر بودن يک صنعت هم هست آقايون يک موفقيت بي سابقه به دست آوردن که تا به حال هيچ کس به دست نياورده. بايد هم افتخار کنن) و اون وقت ببرن همون پول رو جايي سرمايه گذاری کنن که من و تو ازش دل خونی داريم. اونوقت وقتی به جای يک هفته نامه يالثارات الحسين دهها روزنامه مشابه چاپ می شه رودل می کنيم، قهر می کنيم يا کاسه چه کنم دست می گيريم و دم از روشنفکری مي زنيم وآخرش ول مي کنيم مي ريم کانادا و استراليا و آمريکا و اروپا و مي شيم مدافع مطبوعات و رسانه آزاد در ايران. اون وقت وقتی گروه فشاری به وجود مياد تعجب مي کنيم که هزينه های اينها از کجا تامين مي شه. اونوقت وقتی که آسيبی به کسی مثلاً دانشجوهای اين مملکت که نوعاً برادر يا خواهر من و شما هستند مي رسه مثلاً تو دانشگاه از دست يه دانشجو نمايه ناشناس باتوم به دست کتک مي خوره باعث و بانيشو لعن و نفرين می کنيم. حالا برو تا اکرانش تموم نشده اخراجی ها رو تو سينما فرهنگ که بليطش گرونتر هم هست تماشا کن. اگه مي تونی همه اعضای فاميل و دوستاتم با خودت ببر. کلی می خندين (البته اگه متوجه موضوع نباشين).بقيه اش که مهم نيست

دوشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۶

بندر عباس نامه 1

ما با قطارسيمرغ رفتيم بندر عباس كه فوق العاده تميز و مجهز بود و به همتون پيشنهادش ميكنم 2 بعد از ظهر پنجشنبه 9 فروردين راه افتاديم و 9 صبح جمعه رسيديم بندر عباس. تا ظهر به جابجا شدن توي هتل گذشت شب يه سر رفتيم بازار ساحلي بندر عباس يه بازار مسقف مشرف به دريا و حسابي شلوغ .خيلي از مسافرهايي كه از ساير شهرها اومده بودند هم كنار ساحل روبروي همين بازار چادر زده بودند هوا هم كه عالي بود راستي اگه خواستيد بريد بندر عباس من هتل آتيلار رو بهتون پيشنهاد ميكنم چون هم فوق‌العاده مرتب و تميزه هم رستوران خوبي داره و هم بزرگترين حسنش اينه كه تو بهترين نقطه شهر واقع شده شما تقريبا همه جا رو ميتونيد پياده بريد و يه چشم انداز بسيار عالي هم به دريا داره يادم باشه بعدا يه پور سانت ازشون بگيرم بابت اين همه تبليغ
صبح شنبه زود از خواب بيدار شديم كه بريم قشم براي رفتن به قشم از بندر عباس و بالعكس دو تا اسكله وجود داره اسكله حقاني و اسكله باهنر قايقهاي موتوري و اتوبوسهاي دريايي كه همون قايقهاي دو موتوره سقف دار هستد از اسكله شهيد حقاني كه روبروي همون بازار ساحليه شما رو به قشم ميبرند و لنجها و كشتي زمرد كه اين يكي فقط در ايام عيد فقط كار جابجايي مسافر رو از بندر عباس به قشم رو انجام ميداد از اسكله شهيد باهنر كه يه كم بيرونه شهره حركت ميكنند اين كشتي زمرد يه كشتي تندروست كه ظرفيت 300 تا مسافر رو داره و بوفه و تلويزيون هم داره و از همه بهتر اينه كه به شما اجازه ميدند بريد رو عرشه كه من يكي از بزرگترين لذتهاي زندگيم رو اونجا تجربه كردم فوق العاده بود واي من يه قايق تفريحي دلم ميخواد

سه‌شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۶

مليت : ايراني

ميدونم كه ايراني بودنمون اينروزها خيلي افتخاري نصيبمون نميكنه ميدونم همه افتخاراتمون مال گذشته هاي دوره
ميدونم كه به طوايف مختلف تو اين مملكت ظلم شده اما بازم دلم ميگيره كه يكي كه خودش و همه اجدادش تو اين كشور متولد شدند بگه من ايراني نيستم چرا؟ چون تو اين مملكت براي من هيچ ارزشي قائل نيستند آخه براي كدوم ما ارزش قائل هستند چي به سرمون اومده كه به اين راحتي مليتمون رو زير سوال ميبريم دلم ميگيره‏‏‏‏؛ خيلي وقتها دلم از اين مردم ميگيره

دوشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۶

انرژی هسته ای

امروز 20 فروردین رو روز ملی انرژی هسته ای اسم گذاری کردن. تو اخبار شنیدم که امروز عصر قراره خبر خوش هسته ای رو هم به مناسبت همین روز اعلام کنن. یه بنده خدایی هم توی رادیو داشت مصاحبه می کرد و از دولت می خواست که این روز رو یک چیزی در حد 29 اسفند (روز ملی شدن صنعت نفت) بودنه و براش برنامه ریزی های لازم رو انجام بده که البته به نظر من بیشتر منظورش تعطیل رسمی اعلام شدن این روز از طرف دولت بود وگرنه تا جایی که من می دونم روز 29 اسفند تو این مملکت کسی کاری به خاطر ملی شدن صنعت نفت نمی کنه تا بخوان مشابه اون رو 20 فروردین هم انجام بدن. راستش برخورداری ازانرژی هسته ای نه تنها بد نیست بلکه خیلی هم خوبه اما هزینه های دستیابی به اون باید طوری باشه که سرمایه گذاری ها رو توجیه کنه. اگه قرار باشه ما جزو باشگاه هسته ای باشیم اما کشورمون از محل اون متضرر بشه مثل اینه که ماشین فوق لوکس سوار بشیم اما جزو ورشکسته ها به شمار بیاییم. این موضوع در عین سادگی لابه لای تبلیغات وبوق و کرنای موافقان و مخالفان گم و گوره و ظاهراً خیلی هم مورد توجه نیست چون به هر حال هدف مالیدن پوزه بدخواهان به خاکه و لا غیر و این آزار دهنده است. امیدوارم تو کارهامون حداقل فقط به منافع اقتصادی خودمون فکرکنیم بقیه اش پیش کش

یکشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۶

گوشی موبایل خانم شین

آخرین مکالمه تلفنی من و خانم شین اونقدر پرحرارت و پرمهر بود که بورد گوشی موبایل خانم شین دوام نیاورد و سوخت. حالا گذشته از رابطه عاطفی شدید موجود بین خانم شین و گوشیش که البته مثل عروسکها در کنارش زندگی مسالمت آمیزی دارم خانم شین عمیقاً نگران آبروی از دست رفته پیش رفقاست و تقریباً طی 24 ساعت گذشته 13495 مرتبه گفته "آقای الف دیدی بالاخره گوشیم سوخت. حالا آبروم پیش دوستام میره". رابطه بین آبرو و گوشی موبایل البته کاملاً روشنه ولی اگر احیاناً برای شما ابهامی داره می تونید از خود خانم شین سوال کنید. خلاصه اینکه اولاً گوشی موبایل مثل کوله دیزل، ساعت سواچ و البته چیپس مزمزبا ماست موسیر کاله و لواشک ترش تو زندگی آدمها خیلی مهم هستند و ازدست رفتنشون یا نداشتنشون با از دست دادن یا نداشتن آبرو هیچ فرقی نمی کنه دوم اینکه پشت گوشی تلفن همراه خیلی احساساتی نشید که ظاهراً گوشی های جدید دلشون خیلی نازکه. خوش باشید

شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۶

سلامي چو بوي خوش آشنايي

سلام بالاخره تعطيلات تموم شد البته حيف شد چون به من كه خيلي خوش گذشت چند روز اول رو رفتيم تبريز ديدن خانواده آقاي الف آخرش هم رفتيم بندر عباس و قشم كه عالي بود و جاي همه دوستان خالي مخصوصا كه دسته جمعي رفتيم و جمعمون با هم جور بود اميدوارم امسال تا آخرش هي بريم مسافرت
راستي بگم پست قبلي رو آقاي الف نوشته منتها اشتباهي با اطلاعات كاربري من وارد شده و پست به نام من ثبت شده آخه آقاي ميم شركت ما رو چه به اي دي اس ال دلت خوشه اينطور كه دارند پيش ميرند بعيد نيست فردا پس فردا كلا اينترنتمون قطع شه
امروز اومدم كه يه سلامي عرض كنم انشاالله تو پستهاي بعدي سفرنامه فراموش نميشه گرچه بيشترش تو پاساژ ها گذشت