چهارشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۶

آرامش

خسته‌ام از اين همه تشويش، از اين همه اضطراب دلم يه گوشه آرام ميخواد كه سرم گرم زندگيم باشه
خلاصه كلام همونايي كه اين دوستم گفته

دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۶

مجله فيلم

اين چند وقته فرصت شد يه دو سه تا فيلم ببينيم گفتم بيام عالم سينما رو از نقدهاي فوق‌العاده خودم بي بهره نذارم
روز سوم : فيلم بدي نبود ولي وقتي آدم عادت ميكنه تو ايران در باب فيلمهاي جنگي فيلمهاي حاتمي‌كيا رو ببينه و تو معيار جهاني نجات سرباز رايان خب توقعش زياد ميشه گرچه فيلم بدي نبود ولي بعضي جاهاش يه پاچه خواري هايي داشت كه خوشم نيومد و كلا فيلم بالا و پايين زياد داره و ادم احساس ميكنه داره رو نمودار سينوسي حركت ميكنه در مورد باران كوثري هم تو اين فيلم گرچه بد بازي نكرده بود ولي اونقدر هم فوق العاده نبود كه بخاطر اين فيلم هم كانديداي بهترين بازيگر بشه از تعداد جوايزي كه به اين فيلم دادند ميشه فهميد اين روزها اوضاي سينماي ايران خيلي خوب نيست
نقاب:البته به طريق خانگي چون عمرا حاضر نبودم برم سينما و اين فيلم رو ببينم گرچه خيلي تعريف ازش شنيدم ولي شخصا از اين مدل فيلمها كه تلاش ميكنند با عنوان كردند بعضي از مسائل (اونم فقط بدليل جلب مشتري)قبح اونها رو تو جامعه از بين ببرند و يا به اصطلاح خودشون تابو شكني كنند خوشم نمياد.از همه خنده دار تر اينكه يه جا خوندم يه بنده خدايي گفته فيلمنامه نقاب بهترين فيلمنامه‌اي كه تا حالا ديده
كد داوينچي :نگيد عقب افتاده‌ام فيلمش مدتهاست تو خونست ولي فرصت ديدنش پيش نمي‌اومد البته از اونجايي كه بنده نسبت به بازيهاي اين آقاي تام هنكس عزيز ارادت دارم با حفظ جانبداري اين فيلم ،فيلم جالب و ديدني بود مخصوصا تحليلهاي تو فيلم از علائم مذهبي.هر جاي فيلم كه احساس ميكردي ديگه فيلم تموم شد دوباره يه موضوع جالب و پر كشش اتفاق مي‌افته. فيلم كه تموم شد گفتم اصولا اگه ما تو ايران هم يه موزه لوور داشتيم فرداي ديدن فيلم همه راه مي‌افتادند ميرفتند زيرش رو بكنن ببينن چه خبره
و اين بود انشاي امروز ما

شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶

تولد

تو اولين روز تابستون نيمه ديگه من،متولد اولين روز زمستونيترين ماه سال متولد شد وزندگي ما تو اولين روز فصل پاييز رنگ بهاري گرفت مهربون من تولدت مبارك

پنجشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۶

ياد بزرگان - شريعتي و چمران

تاريخ سرزمين ما گرچه پر از اسطوره هاي شگرف و مردان و زنان بزرگ و نام آوره اما متاسفانه چگالي اين آدمها طي قرون و به ويژه قرن اخير به شكل بسيار تاسف برانگيزي كم بوده. با اينهمه در اين ميان تني چند از جمله كساني مثل دكتر علي شريعتي و دكتر چمران كورسوي اميدي هستند كه در اين قحط الرجال، كم و بيش مي شه بهشون دل بست و ازشون الهام گرفت. زندگي اين آدمها فارغ از هر خطاي انساني كه ارتكاب اون حق طبيعي و نه البته ضروري زندگي هر كسي هست، مملو از شور، تلاش و مبارزه است. اين رو قبلاً هم گفتم آدمهايي كه در باورهاشون راسخ و استوارند و به خاطرش حاضر به مبارزه و حتي قرباني دادن هستند صرفاً به همين دليل شايسته احترام خواهند بود. امروز و يكي دو روز آتي سالروز درگذشت اين دو عزيز از دست رفته است. شايد بهتر باشه به جاي اينكه باز بي هنر افتيم و نظر به عيب كنيم، كمي بيشتر براي شناختن اين آدمها و طرز فكرشون بكوشيم.حداقلش اينه كه به اشتباهات و خطاهاي اونها آگاه مي شيم و راه تكرار اونها رو مي بنديم. يا ممكنه حتي درس بگيريم و راههاي جديدي براي خوب زيستن پيدا كنيم. مرحوم شريعتي و مرحوم چمران تا آخرين لحظه پاي اعتقادشون ايستادند. حتي اگر ا ز نظر خيلي ها اعتقادشون غلط بود يا حداقل كاملاً درست نبود. اين روزها چند تا مثال از اين آدمها مي تونيد پيدا كنيد؟آدمهايي كه نون به نرخ روز نخورند، آدمهايي كه هيچ حقيقتي رو قرباني هيچ مصلحتي نكنن، آدمهايي كه تا اين اندازه رشد كنن، به لحاظ اجتماعي و فرهنگي بالا بيان واينقدر تاثير بگذارن. شيوه تفكر و عملگرايي مثال زدني اين آدمها كيمياي تاريخ ماست چيزي كه خيلي ها در پس نقدهاي دلسوزانه و بزرگداشت هاي روشنفكرانه اما عميقاً سوت و كور به دنبال پنهان كردنش هستند.اميدوارم اسم و رسم اين بزرگان و نظاير اونها نه فقط در سالگرد درگذشتشون بلكه هميشه زنده باشه. يادشون گرامي، راهشون پر رهرو

چهارشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۶

زبان سرخ

ديروز ساعت 5:20 رسيدم خونه و از شدت گرما ولو شدم روي مبل و طبق عادت تلويزيون رو روشن كردم و همينطوري از اين كانال به اون كانال رسيدم به شبكه 4 و يه دفعه چشمم به جمال صادق زيبا كلام افتاد ياد سروش افتادم كه همين چند وقت پيش گفته بود كه نه صادقه و نه كلامش زيباست گفتم بذار ببينم چي ميگه يه ذره گوش دادم چشمم گرد شد آقا داشت ميگفت تو حكومت ما وقتي رهبر يه چيزي ميگه كسي ديگه نميتونه حرفي بزنه و اينجا مثل كشورهاي غربي نيست كه حكومت در برابر مردم پاسخگو باشه بيخود سعي نكنيد حكومت ما رو يه جوري به دموكراسي بچسبونيد هي گوش دادم گفتم شايد الان يه جورايي آخرش رو خوب تموم كنه ولي تا آخر داشت بحث ميكرد من كه داشت شاخام سبز مي‌شد فكر كنم همين فردا پس فرداست كه زبان سرخ سر سبز دهد بر باد
پي‌نوشت:داشته باشيد كه در هنگام زلزله بنده آنچنان مشغول مرغ كشتن در بازي ChickenInvader بودم كه اصلا نفهميدم

چهارشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۶

معجزه

وقتي اتفاق بدي تو زندگي كسي مي افته - اونقدر بد كه آرزو كنه كاش هيچوقت اون اتفاق نمي افتاد - به خودش مي گه كاش معجزه اي رخ بده. كاش واسه يكبار هم كه شده قوانين طبيعت تغيير كنه. كاش همه اين اتفاق ها خواب باشه و من يهو از خواب بپرم و در حالي كه قلبم به شدت مي زنه به خودم بگم آخي خواب بود! اما معجزه هيچوقت اتفاق نمي افته كما اينكه با اين تعاريف و باورهاي ما از معجزه، قبلاً هم اتفاق نيافتاده. اون معجزات تو كتابهان، مال قصه هان. اينو گفتم تا خانم شين كه از مرگ دكتر ميچ تو سريال پرستاران خيلي ناراحت شد و گريه كرد و همش داشت آرزو مي كرد كه معجزه اي رخ بده بدونه كه رهايي از مرگ معجزه نيست چون زندگي در متن هستي جريان داره. اين مرگه كه معجزه است. گرچه خيلي وقتها تاسف و تاثر برانگيزه. اميدوارم همگي زندگي پرباري داشته باشيم

دوشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۶

لبخند

درست يك نصف روز بعد از برگشتن از مسافرت و اونهمه استراحت و خوردن دستپخت عالي مادر الف توجه كنيد فقط يك نصف روز بعد از آن، تمام انرژي ذخيره شده در آن 5 روز تخليه شد اين تهران بد جوري جاذب الانرژي است
و اما بشنويد از خارجكي هاي حسابدان، ديشب بخاطر عزيز تازه از فرنگ آمده‌اي دعوت شده بوديم يك رستوران سنتي با موسيقي زنده كه انصافا هر بار كه رفتيم خيلي خوش گذشته و اصولا آدم باور نميكنه وسط شهر تهران تو يه رستوران بشه اينقدر دست زد و كمي تا قسمتي هم رقصيد اما نكته جالب توجه اين بود كه اواسط حضورمون تو رستوران ديدم برادر مربوطه داره من رو صدا ميكنه و يه خانم خارجي رو نشون ميده و ميگه با تو كار داره من هم كلي مشعوف كه احتمالا ظاهرم مورد توجه قرار گرفته وقراره پيشنهاد بازي تو يك فيلم رو بهم بدهند رفتم جلو و ديدم نخير خانم كمك ميخواد در مورد پول شامي كه رستوران داره ازشون ميگيره و فكر ميكنه اينا دارند سرش رو كلاه ميذارند و ما فهميدم بخاطر تبليغات بسيار مثبتي كه از ايرانيان مقيم داخل در خارج وجود داره پيش فرض ما همه كلاه برداريم مگه عكسش ثابت شه و خانم خارجكي فكر ميكرد هزينه غذاي سه نفر آدم در يك رستوران با موسيقي زنده(و البته از نظر اون سر درد آور) اصولا ميشه 4500 تومان نه 45000 تومان. خلاصه خانم خارجكي و آقايون همراهش بعد از كلي چك و چونه زدن با قيافه آويزون پول رو پرداخت كردند و رفتند و ما فهميديم ما ايرانيان چقدر موجودات پولدار و لارجي هستيم كه هرچي هم ازمون پول بگيرن عين خيالمون نيست و البته ممكنه اولش كمي شوكه بشيم ولي بعد براي حفظ كلاس هم كه شده خونسرد هزينه مربوطه رو پرداخت ميكنيم و كلي هم لبخند ميزنيم.

شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶

نفرت

نفهميدم كه روح فراموشكار من كي پر شد از اين همه نفرت، شايد يكي از همون روزهاي پر از اضطراب كه تو برام ساختي شايد تو يكي از اون شبهاي پر از كابوس و شايد تو يكي از اون لحظه هاي پر از انتقام و من تمام اين 5 سال رو به انتظار نشستم حاضر بودم بيشتر از اين هم به انتظار بنشينم تا ببينم كه اين بلا به سرت بياد حالا از همون جايي كه پشتت خيلي بهش گرم بود خوردي و من به يكباره بار سنگين انتقام از تو رو به زمين گذاشتم نمي‌تونم دلسوزي كنم براي خانوادت چون باورم اينه همه از يك قماشيد تو و همه اون دوستان امروز اصلاح طلبت حالم رو بهم ميزنيد
پي نوشت : متاسفم كه صبح روز شنبه اينجا رو پر كردم از اين همه حس بد ولي نزديك به يك ماه جلوي خودم رو گرفتم كه چيزي ننويسم داشتم خفه ميشدم مخصوصا وقتي تلاش ما براي كامنت گذاشتن تو وبلاگ سر دسته انتقاد پذيرها به جايي نرسيد و كامنت هاي ما هرگز پابليش نشد