یکشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۵

....



روزي كه تصميم گرفتيم وبلاگ بنويسيم فكر ميكردم خيلي چيزها هرروز وجود داره كه ميشه ازش نوشت ويه كاري كرد كه وبلاگ هميشه به روز باشه ولي حالا ميبينم كه خيلي هم كار راحتي نيست بيشتر وقتها به نظرم مي رسه چيزايي كه به نظر من جالب مي رسه ممكنه از لحاظ بقيه اهميتي نداشته باشه ويا مسخره باشه و اصولا خيلي هم اتفاقات خارق العاده اي نيست كه بشه در موردش چيزي گفت مگه اينكه اينجا رو تبديل كنيم به يك لينكدوني خبري كه همه معمولا از طريق خبرگزاريها در جريانش قرار ميگيرند و كمتر خبر فوق العاده اي هست كه كسي خبر نداشته باشه خلاصه كه من به شدت از ننوشتن هر روزه دچاره عذاب وجدانم ولي خب حرفي هم براي گفتن نيست

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۵

جلب توجه



از وقتي يادم مياد آدم تنها و منزوي نبودم و معمولا دوستايي كه تعدادشون كم هم نبوده داشتم تقريبا از همه اقصي نقاط كشورهم بودند چون من يه بخشي از درسم رو اصفهان خوندم و خب اونجا بچه هايي از شهرهاي ديگه هم بودن خاطرات تلخ و شيرين هم زياده بعدا كه درس تموم شد خوب صميمي تر ها بيشتر همديگرو ميديديم بعد هم يواش يواش تقريبا اكثر قريب به اتفاق دوستها در اقصي نقاط دنيا پراكنده شدند به غير از 2 ، 3 نفر.
تا مدتها اين احساس در من تقويت مي شد كه تمام اين رابطه ها رو من تا مدتهاي مديد به زور اينجا كشوندم چون به محض اينكه از طرف من مدتي تماسي نبود به كل رابطه قطع مي شد واين قضيه من رو به شدت مي رنجوند شايد من هميشه تو رابطه هام انرژي بيشتري مي گذاشتم و خب انتظار داشتم همه مثل خودم باشند و نبودند و حالا ياد گرفتم كه اگه فكر مي كني يه رابطه ارزش ادامه رو داره سطح توقعت رو ازش كم كن تا راحتتر باشي خيلي وقتها كافيه فقط براي چند دقيقه اي حتي بعد از يك ماه كه با يه دوست حرف مي زني فقط سنگ صبورش باشي ، يه شنونده خوب باشي همين، چون ديگه اين روزها خيلي نميشه انتظار داشت كه همه تمام وقت در دسترس باشند. بعد از ازدواج بهترين دوستم همسرمه هر وقت احساسه تنهايي ميكنم هر وقت خيلي خوشحالم هر وقت عصبانيم اون هست وبودنش به من آرامش مي ده ولي با همه اينها دلم مي خواد باز مثل قديما دسته جمعي با دوستها قرار بزاريم بريم بيرون (قابل توجه دوستهاي آقاي همسر كه كلا بي معرفتند و اصلا به دوستشون سر نمي زنند ) عجب روزگاري شده آدم مجبوره براي جلب توجه بعضي ها به چه روشهايي دست بزنه تا شايد خجالت بكشند يه قراري بزارند بريم بيرون

شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۵

مثل هميشه

نمي دونم چرا تو اين مملكت وقتي يه رييس جمهور عوض ميشه هر چي كه هست از بالا تا پايين ساختار دولتي و خصوصي تمام سياستها و هر چيزي كه فكر كنيد بايد عوض شه انگار كه 4 سال يا البته در بيشتر مواقع هر 8 سال يكبار اين كشور ، اقتصادش ، و هر اون چيزي كه درش هست دوباره متولد ميشه و دوباره روز از نو روزي از نو هرچي كه رييس قبلي ساخته رييس جديده زير و رو ميكنه و تازه قبل از اومدن رييس جديد و تو دوره انتقال هم كه ديگه واويلا يعني اصولا همه چيز معلق ميشه و منوط به ورود رييس جديد اين روزها توي شركت ما هم كه يه جورايي به دولت وصله داره اين اتفاق ميافته خدا به داد برسه اميدوارم وضعيت جديد خيلي افتضاح نباشه گرچه مطمئنم بهش عادت مي كنيم مثل هميشه!!!!

پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۵

مديريت در ايران

يادمه بچه كه بودم هميشه بزرگترها طوري حرف مي زدند كه انگار تو دنيا فقط دو تا شغل هست يكي پزشكي و يكي هم مهندسي. هيچ كس هم نگفت يا شايد عقلش نرسيد به ما بگه كه اگه پزشك يا مهندس نشديم و مثلاً كشاورز يا كارگر كارخونه شديم اشكالي نداره و چيزي از آدميت ما كم نمي شه يا مهمتر از همه اينكه يك جامعه بيش از دكتر و مهندس به مدير و برنامه ريز احتياج داره كه اين آدم ها رو هم تو رشته هايي مثل اقتصاد، جامعه شناسي، مديريت، بازرگاني و نظاير اون تربيت مي كنند. همين شد كه طي دهه هاي اخير تو اين مملكت همه رفتن دنبال پزشك و مهندس شدن. يك تعداد كه خب موفق شدند عضوي از جامعه پزشكي يا مهندسي اين مملكت بشن. اونايي كه به زعم خودشون جا موندن يا از سر اجبار يا شانسي رفتن دنبال رشته هاي مدير ساز. اونهايي هم كه اصلاً دنبال علم و فرهنگ نبودند و همون چند كلاس مدرسه رو به ضرب و زور تجديدي و امتحانات شهريور ماه و بعدش تبصره و امثالهم گذرونده بودند رفتن تو كار بازار و شدند به قول خودش اهل بيز و نبض اقتصاد اين كشور رو دست گرفتند. به همين دليل هم هست كه اين روزها مديران اقتصادي و فرهنگي و سياسي اين مملكت واسه پولدارهاي بازاري كار مي كنند كه از علم سر سوزني اطلاع ندارند. تكنوكرات ها و دانشمند ها هم واسه مديراني كار مي كنند كه نمي دونند اصلاً اسپرين كاربردش چيه يا مثلاً علامت انتگرال چه شكليه. به عبارت ساده تر مديريت افتاده دست يك تعداد آدمي كه يا ضريب هوشي اصلاً ندارند (چون اساساً در مور اونها موضوعيت نداره) يا ضريب هوشي اونها در حد كدو يا خياره. اينكه مي بينين اكثر آقايون يا خانوم هاي مدير در به در اين يا اون دانشگاهن شايد يكي از دلايلش همين نكته باشه. جالب اينكه بزرگي مي گفت تو انگليس انتخاب اول باهوش ترين آدم ها اول اقتصاد و مديريت بعد رشته هاي ديگه. به همين دليل اونجاها عموماً وقتي با يك مدير صحبت مي كني متوجه مي شي كه در رابطه با موضوع مورد بحث اگر بيشتر از تو حاليش نيست كمتر هم نمي فهمه. اينو گفتم چون اين روزها حالم از هر چي مديره به هم مي خوره

یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۵

شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۵

من از اين روزها ميترسم

بعد از 2 روز استراحت كامل توي يه جاي آروم و خوش آب و هوا باز امروز با ديدن تيترهاي خبري يه لرز خفيف همه بدنم رو گرفت باز همه وحشي شدند و افتادند به جون هم هر روز بد تر از ديروز يه جنگ تمام عيار تو لبنان و فلسطين كه بعيد نيست با اين تهديدهاي احمدي نژاد ايران هم درگيرش بشه دلم براي آدمهاي بي دفاع مي سوزه براي اونهايي كه روزي هزار بار از ترس اينكه خونه رو سرشون خراب نشه ميميرند و زنده ميشن ياد سال 66 خودمون ميافتم من بچه بودم و راضي و خوشحال از اينكه همه فاميل دور هم جمعند و به ما خوش ميگذره ولي چي گذشت بر مردم اون سالها يادمه يك شب اعلام كردند قراره فردا تهران رو شيميايي بزنند و مردم كه چطور از تهران فرار مي كردند چقدر اونشب تو ترافيك مونديم دمدماي صبح رسيديم دماوند. نه! يادآوريشم الان داره اذيتم مي كنه خدايا رحم كن خيلي وقتها احساس ميكنم حس طغيانگري نسل جديدمون همين بچه هاي 17،18 ساله، ماله همون روزهاست چون اكثرشون وسط موشكباران بدنيا اومدند اميدوارم يه دفعه ديگه يه جنگ مسخره ديگه گريبان ما رو نگيره

چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵

نياز به آرامش

بعضي وقتها اونقدر از زندگي تو شهرهاي شلوغ و سروكله زدن با آدمهاي جورواجور خسته مي شيم كه دلمون مي خواد بريم بالاي يك كوه بلند يا دل يك دشت يا جنگل سرسبز زندگي كنيم و از دست همه پنهان شيم. من و خانم شين خيلي وقت ها فكر مي كنيم بريم يك جاي دور و سرسبز و باصفا بزنيم تو كار كشاورزي و پرورش گل و دامداري و از اين جور كارها. راستش اين فعلاً وقت يك آرزو بيشتر نيست ولي اميدوارم خيلي هم دور و دراز نشه. حقيقت اينه كه زندگي ماشيني خصوصاً تو شهرها همه رو به نوعي عصبي، خشن، بي احساس و ناآرام كرده. كمتر كسي رو سراغ دارم كه اينجوري نباشه. راستش اصلاً دلم نمي خواد كه ما هم اينطوري بشيم. كاش مي شد يك جا مثل دامنه هاي آلپ زندگي كنيم. يا همين جا تو كشور خودمون يك جايي مثل حوالي آستارا، خلخال و اسالم،مازي چال تو كلاردشت و نظاير اون. آخ كه چه زندگي خوبي

دوشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۵

نتايج نظرسنجي درباره قهرمان جام جهاني

در نظر سنجي قهرمان جام جهاني كه از يك ماه پيش روي وبلاگ ما قرار داشت، 16 نفر شركت كرده بودند. از همه اين دوستان متشكريم. توزيع نظرات به صورت زير بوده
ايتاليا 6 راي
برزيل 5 راي
جمهوري چك 2 راي
آرژانتين 1 راي
آلمان 1 راي
هيچكدام 1 راي
هلند 0 راي
فرانسه 0 راي

Viva Italia





بالاخره آرزو به دل نمونديم يكي از تيمهايي كه طرفدارش بوديم قهرمان شد
اونم با بازيكنايي كه من خيلياشون رو دفعه اول بود اسمشون رو مي شنيدم
من به همه خانمها و اندك آقايوني كه طرفدار ايتاليا هستند اين قهرماني رو تبريك ميگم و خوشحالم كه خدا با خانمهاست. دوستي سالهاي نه چندان دور ميگفت خانمها فقط يه تيم ميشناسند ايتاليا يه بازيكن ميشناسند مالديني

شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۵

نابغه فيلم نامه نويس

اين فيلم غرور و تعصب جديد رو ديدين؟غير از مناضر زيبايي كه تو فيلم هست ديگه هيچي نداره نمي دونم چرا اينقدر داستان رو عوض كردند آخرشم كه مثل اينكه كارگردانه حوصلش سر رفته بوده به بدترين شكل ممكن فيلم رو تموم كرده اينو گفتم ياد خودم افتادم نميدونم شما ها هم اينجوري هستيد يا نه؟ ولي يادمه هروقت تو مدرسه مي خواستم انشا بنويسم همينطوري ميشد يعني اولش كاملا سر صبر شروع مي كردم به نوشتن ، آخرش كه ميشد حوصلم سر ميرفت يك دفعه تمومش مي كردم هركي ميخوند كاملا اين موضوع رو ميفهميد آخر اين غرور و تعصب هم دقيقا همينطوري بود ميگم چطوره منم شروع كنم به فيلم ساختن؟؟؟؟
از بازي امشب خوشم نمياد از بازي فردا هم ميترسم ،نكنه اين فرانسه الكي الكي قهرمان شه!!
ولي اين جام جهاني تموم شه دوباره حسابي حوصلمون سر ميره بايد دوباره بريم سراغ فيلم ديدن
متن رو لذت برديد با فيلم شروع كردم دوباره به فيلم رسيدم!!!

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۵

سق سياه

لذت بردم آلمان حذف شد اين كلينزمن فكر كرده بود جدي جدي مربيه
امشب هم طرفدار فرانسه ام تا انشاء الله خدا كمكي كنه اينا هم حذف بشن چه فينالي بشه ايتاليا، پرتغال اين وسط دلم براي اسپانيا خيلي سوخت
(مي گم فونتها بهتر شده يا نه من preview رو مي بينم خوبه ولي همينجوري مستقيم وصل مي شم به نظرم تغييري نكرده!!!!!)

سه‌شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۵

لال از دنيا نري دختر

آدم 2 روز كه اينجا نمي نويسه همش دچار عذاب وجدانه چون به هر حال دوستان عزيز روزي صد دفعه ميان اينجا سر مي زنند و خب ما از اقصا نقاط دنيا هم طرفدار داريم و كلي غصه مي خورند و هي مجبور مي شند پست هاي قبلي رو مرور كنند باور نداريد آمار بازديدها رو ببينيد !!!!!!!
اين چند روزه اولش كه وضع اينترنت خراب بود بعد هم كه يه پروژه جديد تعريف شد و حسابي رفتم سر كار بنابراين فرصت نشد كه چيزي بنويسم من و اين آقاي الف هم اينقدر با هم تله پاتي داريم كه يا هيچي نمي نوسيم يا تو يه روز هر دومون مي نويسيم اينجوريه ديگه
عجب بارونايي مياد اين چند روزه هوا هم كه خيلي بهتر شده خدا به خير كنه اميدوارم اين عجيب و غريب شدن هوا عواقب بعدي نداشته باشه ديدين برزيل حذف شد خدا رو شكر ما طرفدار چك شديم كه اونطوري حذف شد اينم از برزيل كه ما از روز ازل بهش ارادت داشتيم مي خوام طرفدار آلمان شم كه انشاءالله حذف بشه گرچه مي دونم احتمالا يه پايه فيناله يه چيزه جالب اينه كه من و آقاي الف در مورد فوتبال هيچ تفاهمي با هم نداريم جز پرسپوليس والا خارج ايران كه خدا رو شكر دقيقا طرفدار تيم هاي رقيب هستيم و بساط كركري هميشه به راهه
چقدر چرت و پرت گفتم فقط اومدم يه چيزي بگم يه وقت نگيد اين دختره لاله
پي نوشت :سولماز عزيز دوست ناديده ام من سعي كردم يه ذره فونت ها رو بزرگتر كنم اميدوارم بهتر شده باشه از بس عادت كردم دست خط ريز خودمو بخونم فكر بقيه رو نكردم ببخشيد