پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶

...و اما چرا غیبت ...

از اینکه چند وقتیه نشده که این وبلاگ رو بروز کنیم هم ناراحتیم هم شرمنده دوستان. اما راستش این روزها ظاهراً اما موقتاً زور روزگار سختگیر کمی به ما چربیده و حسابی گرفتارمون کرده. نگران نشید. غیر از فوت عموی من که بنده خدا این اواخر حسابی بیمار بوده و گرفتاریها و فشارهای طاقت فرسای ناشی از تلنبار شدن امور کاری و غیر کاری پس از سه روز مرخصی اجباری و رفت وبرگشت جنگی به تبریز و البته چند تا مشکل کوچیک در رابطه با تموم شدن سهمیه بنزینمون (قابل توجه دوستان سخاوتمندمون) و البته اجرایی شدن یکی ازپروژه های کاری خانم شین (که خدا نیاره اون روزی رو که کسی بخواد یه نرم افزار رو تو این مملکت اجرایی کنه) اتفاق بد دیگه ای رخ نداده. امیدواریم به زودی دوباره همه چی عادی بشه و پوزه روزگار دون به خاک مالیده بشه. خلاصه به قول سنجد: "بر می گردیم". در ضمن از همه دوستانی که به اشکال مختلف ابراز لطف کرده بودند و به ویژه جویای احوال ما در این دوران غیبت بودند صمیمانه ممنونیم

یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۶

عيد فطر مبارك

عيد فطر همگي مبارك. اگه روزه دار بودين كه خوش بحالتون اگه نبودين الهي كه با كفار صدر اسلام محشور شين. راستش ماه رمضون امسال مثل برق و باد گذشت. اصلاً راستشو بخواهيد امسال كلاً مثل برق و باد گذشته. يه نگاه به تقويمتون بندازيد. امروز بيست و دوم مهرماهه. يعني سال از نصفه هم گذشته. عمرمون به همين سرعت ميگذره. ديشب و امروز خيلي از خودم دلخورم. با خانم شين گفتم داره حالم از خودم به هم مي خوره. براي هزارمين بار به خودم قول دادم دل كسي رو نشكنم، سعي در گرفتن حال احدي نداشته باشم كه هيچ مراقب حال حداقل اطرافيانم باشم، بهتر رانندگي كنم، صميمي تر و خالص تر باشم خلاصه در يك كلام، بهتر شم حالا به هر بهانه اي. به اين اميد كه سال بعد همين موقع - اگه بودم - فكر كنم يك سال بهتر زندگي كردم. بگذريم. دوباره
تبريك عيد و آرزوي روزهاي بهتر براي همه

چهارشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۶

سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۶

2ببينيد و مشعوف شويد


درياچه قو


تو راه جواهر ده


تو راه جواهر ده



محوطه متل جواهر ده



كشتم خودم رو تا تونستم اين عكسها رو بذارم پروكسي شركت دجار اشكال شده فعلا اينا رو ببينيد تا بقيه رو بذارم

ببينيد و مشعوف شويد


ساحل هتل هايت

فعلا اين يكي رو ببينيد اين بلاگر كشت منو تا همين يكي رو تونستم بذارم شايد هم اشكال از پروكسي ماست

دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

برمي‌گردم

دلم بد جور براي نوشتن اينجا ، خوندن وبلاگاتون و روزي صد بار سر زدن به بالاترين براي خوندن خبرهاي جديد تنگ شده اما اين روزها سخت درگير كارم و يه خورده احتياج به تمركز داره كه كمتر فرصت اين ور و اونور گشتن بهم ميده
جاتون خالي باز ما شبهاي احيا پاشديم رفتيم مسافرت و اين دفعه شمال و يك روز هم جواهر ده كه عالي بود و دست آلماي عزيز به خاطر اطلاعات كاملش درد نكنه البته از درياچه قوي شري هم استفاده كرديم وسط كلي گل و لجني كه پس از 3 روز بارندگي به وجود اومده بود اينقدر رفتيم تا اين درياچه رو پيدا كرديم كه البته تعطيل بود و ما فقط چند تا عكس انداختيم خلاصه كه
جاي همتون خالي نظرتون چيه ايندفعه قرار وبلاگي فصلي مربوط به پاييز رو يه تور يك روزه يه جايي بريم البته همينطوري به ذهنم رسيد اگه خيلي دردسر داره جدي نگيريد
ايندفعه هم قول ميدم طي همين امروز و فردا عكس بذارم