چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۵

خرمشهر

امروز روز آزادسازي خرمشهره و خاتونك يه مطلب خوب در موردش نوشته
نميدونم تا حالا گذرتون به خرمشهر افتاده يا نه من نزديك به 10 سال پيش يك بار رفتم نميتونم احساسم رو وقتي وارد خرمشهر شدم براتون توصيف كنم فقط همين بس كه الان هم كه يادش مي افتم اشك توي چشمام جمع مي شه انگار هر جاي اين شهر (كه اون موقع كه رفتم تقريبا يه بيابون بود كه هر چند ده متري يه ساختمون توش ديده ميشد ) كه قدم ميذاري تمام اون تصاويري كه تلويزيون توي اين سالها از جنگ نشون داده جلوي چشمت رژه ميره يه تابلو توي اين شهر خودنمايي مي كنه با وضو وارد خرمشهر شويد و باورتون نميشه كه آدم احساس ميكنه توي هر كوچه اي كه قدم مي ذاره داره از روي خون آدمهايي رد مي شه كه براي دفاع از اين شهر از جونشون به راحتي گذشتند خلاصه كه فضاي اين شهر عجيب آدم رو مي گيره و مردمي كه همه چيزشون رو از دست دادند تعداد زيادي از جووناش بدليل نبودن شغل يا يه جاي ديگه آواره اند و يا معتادند مي دونم جمله هام خيلي پراكنده و گسسته است ولي واقعيت اينه نمي تونم همه اون چيزايي رو كه مي خوام از اين شهر براتون بگم درست و حسابي بيان كنم فقط همه اينا بهانه اي بود براي اينكه بگم سالروز آزادسازي خرمشهر مبارك و ياد همه اونهايي كه بي توقع و منت از جونشون براي حفظ اين شهر و همه خاك اين وطن مايه گذاشتند گرامي
خانم شين

۲ نظر:

ناشناس گفت...

جالبه! تقريباً هم سن وسال هاي ما كه كم و بيش خاطرات جنگ يادشونه، نسبت به اين موضوع احساسات مشابهي دارند. اين احساسات خيلي ارزشمند ولي در قالب احساس صرف نمي تونه چيز اثرگذاري باشه. اميدوارم اين نوشتن ها وسيله فراموش كردن و سلب مسووليت نباشه. بايد به شجاعت و عزت زنها و مردهايي كه براي حفظ كشور و ناموس و جان و مال خوشون و ما سينه سپر كردن احترام گذاشت. جنگيدن، اونهم با دست خالي كار هر كسي نيست. جاهاي زيادي تو اين سرزمين هست كه بايد با احترام و غرور پا به اونها گذاشت. شايد اسم خيلي هاشو ندونيم. خرمشهر فقط يكيشونه.
ياد همشون گرامي

خاتونك گفت...

خوب من که نظرم رو میدونی چیه. پس دیگه نمی گم. اما به قول آقای الف بچه های نسل ما تقریبا در این موضوع با هم هم عقیده هستن و در خیلی از موضوعات دیگه فقط نمیدونم چرا در گفتن عقاید اینقدر ضعیف عمل می کنیم. فقط تو وبلاگها می نویسیم.در صورتیکه باید حرف زد تا همه بشنون نه فقط جامعه کوچک وبلاگی