چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵

نياز به آرامش

بعضي وقتها اونقدر از زندگي تو شهرهاي شلوغ و سروكله زدن با آدمهاي جورواجور خسته مي شيم كه دلمون مي خواد بريم بالاي يك كوه بلند يا دل يك دشت يا جنگل سرسبز زندگي كنيم و از دست همه پنهان شيم. من و خانم شين خيلي وقت ها فكر مي كنيم بريم يك جاي دور و سرسبز و باصفا بزنيم تو كار كشاورزي و پرورش گل و دامداري و از اين جور كارها. راستش اين فعلاً وقت يك آرزو بيشتر نيست ولي اميدوارم خيلي هم دور و دراز نشه. حقيقت اينه كه زندگي ماشيني خصوصاً تو شهرها همه رو به نوعي عصبي، خشن، بي احساس و ناآرام كرده. كمتر كسي رو سراغ دارم كه اينجوري نباشه. راستش اصلاً دلم نمي خواد كه ما هم اينطوري بشيم. كاش مي شد يك جا مثل دامنه هاي آلپ زندگي كنيم. يا همين جا تو كشور خودمون يك جايي مثل حوالي آستارا، خلخال و اسالم،مازي چال تو كلاردشت و نظاير اون. آخ كه چه زندگي خوبي

۳ نظر:

ناشناس گفت...

آخ خدائیش گفتی. میشه حتی بعضی از روزها که اصلا حوصله کسی رو هم نداری هیچ کس رو نبینی. حتی همسرت رو. من که میمیرم برای یه جایی مثل مازی چال. من هم یه موقعی دلم میخواست که عصبی نشم ولی متاسفانه این تغییر در حال حاضر به طور وضوح در خودم میبینم. مثل اینکه به طور ناخودآگاه برای آدما پیش میاد.

خانم شين گفت...

ميبينم كه دوستان به سرعت نهايت سوء استفاده رو كردند و مي خوان خانوماشون رو هم نبينند دوست عزيز اگه همسر محترمتون در كنارتون نباشه كه اصلا احساس آرامشي وجود نداره!!!!!! بگذريم ولي واقعا اين آرزوي قلبي منه زندگي كردن مثل عشاير يا روستايي هايي كه دور دور از شهرها هستند و هنوز بي غل وغش موندند كاش بر دلم نمونه

خاتونك گفت...

زندگی شهری واقعا خسته کننده است و اعصاب پولادین میخواد. مخصوصا تو شهری مثل تهران.اما من فکر می کنم که زندگی تو یه جای خیلی آروم هم بعد از مدتی کسالت بار بشه.راستی فونت وبلاگ عالی شده.