دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

تنبل

شري تو وبلاگش يه مطلب در مورد اينكه آيا به تناسخ ارواح اعتقاد دارين يا نه و اگه آره، فكر ميكنيد دوره قبلي زندگيتون كي بوديد نوشته. يه سايت سراغ داشتم كه مثل ساير سايتهاي فالگيري بر اساس تاريخ ميلادي بهت يه چيزايي در اين مورد ميگفت اما هر چي گشتم لينكش رو پيدا نكردم. در هر صورت آقاي الف معتقده اگه من در يكي از دوره هاي زندگيم تو رده بندي انسانها نبوده باشم حتما يه تنبل بودم كه در طي يكسال به خاطر غذا فقط حاضر بودم 6 متر جابجا شم. البته يه جورايي راست ميگه چون من وقتي خوابم بياد از خوابم بخاطر بزرگترين تفريحات هم نميگذرم. يادم يه دفعه با دوستام رفتيم گرگان عروسي يه دوست ديگه عروسي كه تموم شد يكي از اقوام عروس داماد خواست رسم مهمون نوازي رو به جا بياره و بنده خدا با ماشينش ما رو ببره دنبال ماشين عروس. من كه از اون شب فقط يه سوار ماشين شدن و پياده شدنش يادمه چون تمام مدت خواب بودم .يه دفعه هم تو ايام موشك باران تهران بنده پاي تلويزيون خوابم برده بود كه يك عدد موشك به فاصله 500 متري خونمون اصابت كرد و تمام شيشه هاي خونه خورد شد ولي بنده انگار نه انگار همچنان خواب تشريف داشتم و تازه 10 دقيقه بعد ازسر و صداي خانواده محترم چشمام رو باز كردم خلاصه كه بدم نمياد اگه تو دوره هاي قبلي تنبل نبودم تو دوره هاي بعدي باشم
پي نوشت : اينم لينك اون سايتي كه گفتم كه از تو لينكدوني آلما پيداش كردم

۵ نظر:

ناشناس گفت...

MAN RAFTAM BEHEM GOFT YE MALE BOUDAM OUNAM DORO VARE ALASKA!!! AMMA MAN CHIZI YADAM NMIYAD MISS SHIN E AZIZAM ...AMMA JEDDI DARAM BE IN GHAZIYE ETEGHAD PEYDA MIKONAM

ناشناس گفت...

من تو زندگی قبلیم دزیره بودم! باور کنین

آقاي الف گفت...

تناسخ موضوع جالبيه و باب بحث هاي جالب و عجيبي هم توش بازه. نظر شخصي من هم اينه كه در بعد فيزيكي تناسخ غير قابل انكاره. گرايش هاي زيادي از يهود و مسيح و اسلام و حتي ساير فرق هم بهش اعتقاد و تاكيد دارند. من نمي دونم قبلاً چي بودم و حتي نمي دونم بعداً چي مي شم اما مي دونم كه بايد از لحظه لحظه اين زندگيمون در كنار كساني كه دوسشون داريم حداكثر بهره رو ببريم

ناشناس گفت...

سلام،
آدرسي كه داده بوديد مرا يك دريانورد تاجر بسيار خونسرد اهل برمه! آنهم حوالي 1800 ميلادي معرفي كرد.
عجب تناسخي داشته اين آقاي جيم كه الآن در اين گوشه دنيا نه دريانورد است و نه تاجر و نه خونسرد و خيلي نه هاي ديگر.

آقاي جيم هميشه شما را مي خواند، هر سه را، ولي نوشتن بلد نيست تا همچون سايرين تمجيدتان كند.

راستي طوفان شهرتان ما را كم مانده بود وسط زمين و آسمان زمين گير كند آْن روز عصر. كمي لرزاندمان ولي پس از 20 دقيقه سرگرداني با صداي كف مسافران دريافتيم كه پايمان روي زمين بند شده است.
كم مانده بود ما اين كامنت را برايتان افاضه نكنيم الف جان.

آقاي جيم

Maryam گفت...

وای! بيخود نيست انقدر با تو احساس نزديکی می کنم. لابد با هم در زمان تنبلی دوست بوديم! جه خوب!