سه‌شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۶

مسعود ده نمكي و اخراجي ها

گرچه نمی خواستم اين وبلاگ رو با مطالبی در مورد امثال ده نمکی ها و کارها و انديشه ها و فيلم ها شون آلوده کنم اما وقتی ديشب تکرار برنامه شب شيشه ای رو ديدم که مسعود ده نمکی کارگردان فيلم اخراجی ها رو به عنوان مهمان برنامه دعوت کرده بود و آقای رشيد پور مجری برنامه با اون چهره جالب و خندون هميشگيش که اصلاً تناسبی با مهمان برنامه نداشت با ايشون در مورد فيلم صحبت می کرد ديگه طاقتم تموم شد. آخه تا کی می شه نخوت آزاردهنده آدم هايي مثل ده نمکی، رو تحمل کرد. نگاه های عاقل اندر سفيه، نگاه و گفتار طلبکار و منش مهاجم و مملو از حس تحقير اين آدم ها کجا با سخاوت و بزرگواری، افتادگی و متانت و احساس دين آدم هايي مثل بيژن نوباوه که قبلاً همينجا در موردش نوشتيم يا امثال اون که کم هم نيستند قابل مقايسه است. اين دو گروه رو نمی شه سر و ته يک طيف دو نست. امثال مسعود ده نمکی رو هيچ جوری نمی شه کنار بيژن نوباوه ها نشوند. روشن بينی و دريادلی گرچه جمود و نخوت رو می فهمه ولی نمی پذيره و باهاش کنار نمياد. اگر کسی قراره درمورد جنگ داد سخن بده و حرفی بزنه مطمئن باشيد اون مسعود ده نمکی نيست اگر هم هست آخريشه. مسعود ده نمکی که به گفته خودش يک دسته 15 نفری آدم رو برای برداشتن سيم های خاردار و رفتن رو مين ها- که الان براش سيما شده که برش می دارن و مي رن رو مينا (خيلی معذرت می خوام، نقل به عين از فيلمشه) - تهييج کرده و همشون رو احتمالاً به کشتن داده حق نداره در مورد جنگ حرف بزنه. اونهايي بايد حرف بزنن که سيم رو بريدن و رفتن رو مين و الان يا زير خروارها خاکن يا با ناي بسته و هزار جور معلوليت دارند داستان سيما و مينای رنگارنگ امثال آقای ده نمکی و تهيه کننده بزرگوار ايشون آقای حبيب الله کاسه ساز (که به قول آقای ده نمکی ريسک کردن و رو فيلم اول ايشون چنين سرمايه گذاری سخاوتمندانه ای انجام دادن) رو تماشا می کنن. آقای ده نمکی تو اين مملکت در حالی داره فيلم پر ستاره سينما مي سازه که به قول خانم شين امثال بهمن قبادی ها و تقوايي ها پنج سال يکبار هم بودجه مختصری برای ساختن فيلم گيرشون نمياد. آگه فيلم آقای ده نمکی داره به خاطر ميزان فروشش تو گيشه ها به يه رکورد افسانه ای (به قول خودش) دست پيدا می کنه به خاطر اينه که کسی به بهانه دفاع از ارزش های اسلام و انقلاب و جنگ شيشه های سينماها رو نمشکنه و مردم رو کتک نمي زنه و از علما و مفتی ها حکم شرعی و فتوا نمی گيره (حتماً فيلم مارمولک رو به خاطر داريد) چون ديگه اين دفعه فيلم مال خودشونه، پولشو دادن و لذا حتماً در خدمت و برای مظلومين و شهدا و ايثارگران و آزاده هاست و هيچ اشکالی هم درش نيست. به خاطر اينه که يالثارات الحسينی در کار نيست که صفحه سياه چاپ کنه و پخش اين فيلم رو به امام زمان تسليت بگه. حالا گيرم که توش هرکی هرچی دلش خواسته گفته و هر چی مرد و شير زن بوده رو لات، شيره کش هرزه و هرجايي معرفی کرده. راستش از کسی مثل ده نمکی انتظار نمی ره که فيلمی غير از اين بسازه. اين آدم فرهنگ و تربيت چاله ميدونی داره. از اين فرهنگ خوشش مياد و بهش دلبسته اس. اصلاً زندگي اين آدم چاله ميدونيه. اگه جنگ هم رفته به خاطر اين بوده که تو آشوب جنگ ضعفهاش پنهان می مونده. کسی متوجه زشتی گفتار، جمود فکر و سخيفی منشش نمی شده اگر هم می شده ديگه تو اون وضعيت اهميتی به موضوع نمی داده چون به هر حال پای دشمن شايد مشترک ديگه ای وسط بوده. نمي شه به امثال ده نمکی گفت فيلم نساز يا فيلم اينجوری نساز. اون حقشه فيلم بسازه، اون حقشه از آرمانها و باورها و اگه بشه به طبقه ای نسبتش داد از طبقه اجتماعی و فرهنگی خودش دفاع کنه. اما من مي تونم جايگاه اين آدم رو در رابطه با خودم (نه ديگری) تعيين کنم. مي تونم کارهايي رو کرده، حرفهايي که زده، واکنش هايي که نشون داده رو به خاطر بيارم. مسايل سياسی رو طرح نکنم. اجتماعی و فرهنگی رو که می شه طرح کرد. می تونم به ياد بيارم که اين آدم و هم فکرهاش به تار موی زنها و دخترها و رنگ روسری و مانتوشون يا به ماکسی و مينی بودن لباسشون يا به بلند و کوتاه بودن پيراهن آقايون يا ريش داشتن و نداشتنشون يا به چپ و راست بودن حتی گفتار مردم عادی (انديشه که بماند) کار داشتن. به خاطرش آدم از پنجره خوابگاه پرت کردن. ترور کردن. اينها رو که می تونم به ياد بيارم. هنوز يادم نرفته هيچ دختر و پسری از ترس امثال اين آقا و در سايه حمايتهای رسانه ای و تبليغاتی و عملی اونها جرات راه رفتن (تاکيد می کنم راه رفتن) تو خيابون رو نداشتن. يکيش من، يکيش تو. حالا چی شده متلک گفتن به دختر مردم و جي جي باجی از بالای ديوار و قربون صدقه رفتن و پشت پرده نشستن و دل دادن و قلوه ستوندن بلا اشکال شده. چرا؟ چون آقای ده نمکی انجامش داده؟ من نوعی که اينها رو به ياد دارم نمي رم حداقل 1500 تومان بدم 2 ساعت بشينم تو سينما که حرفهای چاله ميدونی بشنوم و هرزه خندی کنم و انوقت اون آقا و همپالکی هاش با مجموع اون پولها که مي شه بيش از دو ميليارد تومان خودشون رو سردمدار سينما و افتخار اون بدونن (البته به حق . چون تو سينما که علاوه بر هنر بودن يک صنعت هم هست آقايون يک موفقيت بي سابقه به دست آوردن که تا به حال هيچ کس به دست نياورده. بايد هم افتخار کنن) و اون وقت ببرن همون پول رو جايي سرمايه گذاری کنن که من و تو ازش دل خونی داريم. اونوقت وقتی به جای يک هفته نامه يالثارات الحسين دهها روزنامه مشابه چاپ می شه رودل می کنيم، قهر می کنيم يا کاسه چه کنم دست می گيريم و دم از روشنفکری مي زنيم وآخرش ول مي کنيم مي ريم کانادا و استراليا و آمريکا و اروپا و مي شيم مدافع مطبوعات و رسانه آزاد در ايران. اون وقت وقتی گروه فشاری به وجود مياد تعجب مي کنيم که هزينه های اينها از کجا تامين مي شه. اونوقت وقتی که آسيبی به کسی مثلاً دانشجوهای اين مملکت که نوعاً برادر يا خواهر من و شما هستند مي رسه مثلاً تو دانشگاه از دست يه دانشجو نمايه ناشناس باتوم به دست کتک مي خوره باعث و بانيشو لعن و نفرين می کنيم. حالا برو تا اکرانش تموم نشده اخراجی ها رو تو سينما فرهنگ که بليطش گرونتر هم هست تماشا کن. اگه مي تونی همه اعضای فاميل و دوستاتم با خودت ببر. کلی می خندين (البته اگه متوجه موضوع نباشين).بقيه اش که مهم نيست

۲ نظر:

خانم شين گفت...

يادش بخير اين آقاي دهنمكي به فيلم آژانس شيشه‌اي بخاطر فروش قابل توجهش ميگفت آژانش گيشه‌اي حالا به قول يه بنده خدا تو يه سايتي بايد به اخراجي ها هم بگيم گيشه‌اي ها

ناشناس گفت...

یادش به خیر اون موقع که میگفتم مارمولک رو نباید دید. ولی خوب کسی گوشش بدهکار این حرفها نبود. الان هم قصه تکرار شده ولی کو گوش شنوا