سه‌شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۶

شعر پاياني سريال مدار صفر درجه

شايد شما هم با من موافق باشيد كه ساختار و تم اشعار آقاي افشين يداللهي در نوع خودش منحصر به فرد و البته زيباست. اين روزها شعر پاياني سريال مدار صفر درجه با صداي آقاي عليرضا قرباني و شعر آقاي افشن يداللهي با استقبال خوبي مواجه شده. من هم ديشب موفق شدم اين شعر رو بنويسم و راستش خيلي ازش خوشم اومد. به همين جهت ميگذارمش اينجا و تقديمش مي كنم به خانم شين عزيز
وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد
وقتي عدم چشم تو را هيچ از ازل مي آفريد
وقتي زمين ناز تو را در آسمانها مي كشيد
وقتي عطش طعم تو را با اشكهايم مي چشيد
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلي
چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي

يك آن بُد اين عاشق شدن، دنيا همان يك لحظه بود
آن دم كه چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتي كه من عاشق شدم، شيطان به نامم سجده كرد
آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده كرد
من بودم و چشمان تو، نه آتشي و نه گلي
چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي

۱ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر تو نازنین با تمامی حسی که ابراز داشتی و البته ممنون