پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

اين چند روزه

اين چند روزه چند تا فيلم ديدم كه همشون به نوعي متفاوت از كليشه هاي فيلمهاي امروزي بودند 21گرم، before sunset و before sunrise.
به نام پدر هم ديدم گرچه شايد همسطح كارهاي برجسته حاتمي كيا نبود ولي من ازش خوشم اومد بازي پرستويي هم كه طبق معمول حرف نداشت .
اين چند روزه يه سوال رو تو يكي دو تا وبلاگ ديدم در مورد اين كه از كجا ميشه فهميد طرف مقابلت همون كسيه كه ميخواي باهاش ازدواج كني و يا اصولا چه موقع ميفهمي الان وقتشه كه در مورد ازدواجت تصميم بگيري ؟ به نظر من اين سوال خيلي خوبيه چون باعث ميشه اونايي كه در اين زمينه تجربه اي دارند تجربياتشون رو در اختيار بقيه قرار بدهند.
ميخواستم همون موقع تو اون وبلاگها يه چيزي بنويسم اما فكر كردم شايد طولاني بشه بنابراين گفتم اينجا در موردش يه پست جداگانه بنويسم. در مورد خودم يادمه وقتي 19، 20 ساله بودم و خب مواردي براي ازدواج پيش ميومد با قاطعيت ميگفتم 10 ساله ديگه، من هنوز كلي كارا دارم كه بايد انجام بدم، اونروزها فكر ميكردم ازدواج دست و پاي آدم رو ميبنده ، ولي بعد از چند سال وقتي تصميم گرفتم با آقاي الف ازدواج كنم كاملا به اين نتيجه رسيده بودم كه براي ادامه راه احتياج به يه همراه دارم فكر كردم ديگه الان وقتشه و يقين داشتم اگه يه انتخاب درست بكنم دست و بالم كه بسته نميشه هيچ راحتتر هم ميتونم ادامه بدم. اما در مورد طرف مقابل خب راستش من هيچ وقت آدمي نبودم كه بگم با يه نگاه فهميدم اين طرف همونيه كه من ميخوام همه اون چيزهايي رو كه بعنوان ايده آل توي ذهنم بود چيدم كنار هم و اونوقت طرف مقابلم يعني آقاي الف رو با اون معيارها سنجيدم
اون هم نه يك روزه، تو يه پروسه 1 ساله و بعد مطمئن شدم اونوقت خواستم كه خانواده ام باهاش آشنا بشن و نظرشون رو بهم بگند چون نظرشون برام خيلي خيلي مهم بود و وقتي اونها هم اعلام رضايت كردند يادم نمياد در هيچ مورد مادي نه من، نه خانوادم از آقاي الف سوالي كرديم چون تو معيارهاي ما نبود ولي شايد تو معيارهاي يكي ديگه باشه همه اينا رو گفتم نه براي اينكه بخوام بگم راه من حتما درست بوده چون شايد اين راه بيشتر بدرد كساني بخوره كه خيلي احساسي با قضيه ازدواج برخورد نميكنند من اين راه رو رفتم و امروز بعد از نزديك به 2 سال كه از زندگيمون زير يه سقف ميگذره از انتخابم راضيم من اشتباه نكردم و اين برام كافيه
بنابراين هر وقت با دوستي يا يكي از اعضاي خانواده در مورد ازدواج حرفي زده شده گفتم مهمترين اصل اول اينه كه تو خودت احساس كني الان آمادگي ازدواج رو داري و ميخواي زندگيت رو وارد يه مرحله جديد بكني و هميشه هم طوري تصميم بگيري كه خودت احساس رضايت بكني
موقعش كه برسه خودتون ميفهميد يه احساس درونيه و نميشه براش سن و مكان خاصي رو معين كرد
امروز يه جمله قشنگ خوندم "زندگي يه مشكل نيست كه بخواهيد حلش كنيد يه هديه است كه بايد ازش لذت برد"

۴ نظر:

آقاي الف گفت...

بزرگي مي گفت معيار خاصي وجود نداره كه شما با استناد به اون بتونيد در مورد ازدواج يا عدم ازدواجتون با يك فرد خاص تصميم بگيريد. تا زمانيكه يك فضاي فكري خاص مشتمل بر انتظارات، معيارها، خواسته و توقعات، برنامه ها و نظاير اون شكل نگرفته باشه ازدواج اساساً موضوعيت نداره. يك نكته ديگه و اون اينكه موقعي كه تصميم به ازدواج مي گيريد اولاً خيلي دنبال امور فيزيكي نباشيد و دوم اينكه حتماً مطمئن باشيد كه از مسووليت هاي خودتون بعد از ازدواج آگاهيد و مصمم هستيد كه به اونها عمل كنيد. در غير اينصورت ازدواج نكنيد هم به خودتون لطف كرديد هم به طرفي كه مي خواستيد باهاش ازدواج كنيد

ناشناس گفت...

سلام،
1- شايد سخنان بنده به نوعي تكرار نظرات آقاي الف با جملاتي طولاني‌تر باشد. به هرحال درس استاد تاثير خود را خواهد داشت.
2- سنجيدن طرف مقابل با معيارهاي انتخابي و ايده‌آل، اولين كاري نيست كه بايد انجام شود. بلكه من بايد خود را با معيارهاي ايده‌آل خودم بسنجم. آيا معيار من فقط ايده‌آل من است يا به آن عمل هم مي‌كنم؟
3- زندگي مشترك، چيزي نيست كه فقط با چند معيار ايده‌آل، قابل برنامه‌ريزي باشد. روزهايي هستند كه شايد و حتماً پيش مي‌آيند كه در آنها واكنش من يا شريك زندگيم با آنچه كه در شرايط ايده‌آل برنامه‌ريزي شده‌اند، كاملاً متفاوتند. پيش از ازدواج، شايد نتوان پيش‌بيني كرد، ولي اگر من در خود توانايي ازخودگذشتن، چشم‌پوشي از من و در كل، كنار گذاشتن من را ندارم، هيچ‌گاه «اگر بفهمم» حق زندگي مشترك را نيز نخواهم داشت. وگرنه زندگي ديگر مشترك نيست. تامين نيازهاي من است.
4- گذشتن از من براي زندگي مشترك، كمترين كاري است كه مي‌توان انجام داد ولي بيشترين بازده و لذت را در پي دارد. گذشتن از من، مناعت طبعي مي‌خواهد كه به دنبال گذشتن شريك زندگيم از «من»اش نباشم. چرا كه او را پيش از آغاز زندگي مشترك با معيارهايم سنجيده‌ام.
5- هيچ كس كامل نيست.
6- كلاغ اين قصه‌ها هيچ‌گاه به سرمنزلش نمي‌رسد.
7- تكرار: به دنبال گذشتن شريك زندگيم از «من»اش نيستم

خاتونك گفت...

تو همیشه کارت درسته رییس جون! ازدواجت هم حتماً همینطور بوده
خاتونک پاچه خار

ناشناس گفت...

سلام خانم شین نازنین و ممنون از محبت‌ات. از آشنائی باهات هم خیلی خوش‌حال‌ام عزیزم.