پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

تجربه ها

تا می خواهی چیزی از زندگی و روزمرگی هایت بنویسی همه ذهنت پر میشود از شیرینکاریهای آقا پسر و بعد فکر میکنی مردم چه گناهی کرده اند که تو ندید بدیدی و همش میخواهی بنویسی که پسرت چه کارهای خارق العاده ای که انجام نمی دهد. یادش بخیر آنروزها وقتی می دیدیم یکی مرتب از کودکش می نویسد هی در دلمان غر میزدیم که چه لوس و یا اگر طرف کمی از قیافه بچه اش تعریف می کرد یاد خاله سوسکه می افتادیم حالا کسی جرات نمی کند کلمه ای در مورد پسرک ما بد بگوید خودمان شخصاٌ خرخره اش را میجویم چه روزگاری شده آدم حتی یک سال هم نمی تواند پای شعارهایی که می دهد بایستد و هر روز هزار بار زیر حرفهایش می زند همین است که تازگیها محافظه کار شده ام و درباره هیچ چیز با قطعیت نظری نمی دهم
راستی اگر دایره المعارفی در مورد بچه ها سراغ داشتید ما رو هم خبر کنید. یه منبع، که لازم نباشه برای اینکه بفهمی ناف بچه تا 40 روز ترشح داره و یا چشم بچه به خاطر تنگی کیسه اشک ممکنه قی(غی) کنه و فقط کافیه گوشه چشم رو ماساژ داد و یا دل درد تو بچه ها طبیعیه و........... هزار تا چیزه طبیعی دیگه تو ماه اول تولد 10 بار بجه رو نبری پیش دکتر و یا شب و نصف شب شماره موبایل دکتر بدبخت رو نگیری
البته طبیعیه اگر هم نباشه چون اونوقت دکترها چطوری نون بخورند ولی بدک نیست هرکدوم از ما از تجربه هامون یه چیزهایی بنویسیم که حداقل آیندگان استفاده کنند

هیچ نظری موجود نیست: