چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۷

سالمرگی های خانم شین


بعد از 5 ماه ننوشتن چقدر نوشتن سخت به نظر میرسه میخواستم از خیلی چیزها بنویسم
که فرصت نشد از سزارین و لحظات قبل و بعدش و از پسرک که هرروز بزرگ و بزرگتر میشه و میترسم که کارهاش رو از یاد ببرم تمام روزهام پر شده از این موجود کوچولوی دوست داشتنی که با چشمهای تیز بینش من رو نگاه میکنه و حالا میون همه ،مادرش رو میشناسه و دستاش رو باز میکنه و از من میخواد بغلش کنم باید بشینم همه این لحظات رو ثبت کنم تا میون روزمرگی هام گم نشه
بی خبری از سیاست و اقتصاد و اخبار روز البته به استثنای اخبار ورزشی هم برای خودش عالمی داره امتحان کنید بهتون بد نمی گذره اعصابتون راحت و آروم میشه و دنیا رو آب ببره شما رو خواب میبره

هیچ نظری موجود نیست: