سه‌شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۶

گاز رسانی

ایران دومین کشور دارنده منابع گاز در جهانه (بعد از روسیه). این رو گفتم تا وقتی می شنوید که در گرگان، شاهرود، دامغان، قائم شهر و حتی ساری و اردبیل گاز نزدیک به یکماه که قطعه (نه اینکه فشارش کمه، قطعه)، عمق فاجعه رو لمس کنید. خانم شین دوستی تو گرگان داره که لطفش به ما زیاده و هر از چند گاهی تماس می گیره. طی این ماه دو بار تماس گرفته و در هر دوبار گفته گازشون قطعه و این بنده خدا با همسر و فرزند نوزادش برای بهره مندی از نعمت گرمایش به خانه مادرش پناه بردن. اون وقت یه مشت آدم بی پدر(می گم چون حقشونه) میان تو تلویزیون و راست راست تو چشم من وشما و این همه  آدم لرزان از سرما نگاه می کنن و می گن مشکل فشار گاز( نمی گن قطعی می گن کاهش فشار) حل شده. بر پدر هرچی آدم دروغ گو لعنت. اونقدر دلم پره که اگه بخوام بنویسم کار به جاهای باریک می کشه. خلاصه اش کنم که دلم بدجور می سوزه. نه به حال این و اون. فعلاً به حال خودم. به حال خانواده ام. دوستانم. اونقدر نگران آینده ام که حد و حساب نداره. راستش دچار یکجور افسردگی شدم. اونقدر این روزها عصبیم که تقریباً هیچکس بی نصیب نمونده. هیچ چیز در هیچ جای این مملکت درست کار نمی کنه. این جمله رو به این معنی هم می شه گرفت که هیچ کس در هیچ جای این مملکت درست کار نمی کنه.ناراحت نشین خواهش می کنم. به خودتون هم نگیرید. این جمله پای خود من و عزیزانم رو هم می گیره. بیایید کلاهمون رو قاضی  کنیم.یه چند وقت خودمون رو (هر کی خودش رو) تحت نظر بگیره. خدائیش من یه دوسالیه که دارم خودم رو نظارت می کنم. می دونید نتیجه اخیری که گرفتم چی بوده. حالم داره از خودم به هم می خورده. پاک زده به سرم. حسابی داغونم. اگه شنیدید که من و خانم شین طی روزهای آتی سر گذاشتیم به بیابون خیلی تعجب نکنید. گرچه زندگی تو شهرهای این مملکت هم مشکلاتش کم از زندگی در بیابون نیست.

هیچ نظری موجود نیست: