سه‌شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۵

دروغگويي

بين ما ايرانيان "دروغگويي" داستان غم انگيزيه. چندي پيش كتاب "چرا درمانده ايم؟" حسن نراقي رو خوندم. راستش اين كتاب رو دو سه سال قبل يكي از راننده هاي سواري هاي تهران- زنجان بهم معرفي كرده بود. كتاب جالبيه و فكر مي كنم تعداد چاپهاش دو رقمي شده. يكي از فصول اين كتاب به نقد دروغگويي بين ما ايراني ها اختصاص داره. منتها فصل مذكور با يك جمله از هرودت شروع مي شه كه گفته: "پارسيان دروغگويي را سخت ناپسند مي شمارند و يك پارسي هرگز دروغ بر زبان نمي راند". اين در حاليه كه هرودت منطقاً هيچ دليلي براي تعريف و تمجيد از ما ايراني ها نداشته. راستش اين فصل از كتاب رو كه خوندم خيلي منقلب شدم. شما اين گفته هرودت رو مقايسه كنيد با بقيه روايات سياحان پرتغالي و انگليسي و غيره طي قرون اخير كه همگي، ما رو ملتي دروغگو، شياد و رياكار معرفي كرده اند كه راستش با ديده ها و شنيده هاي روزمره امون هم خيلي بيگانه نيست. از خودم پرسيدم راستي چرا بايد دروغ بگم؟ من هرگز از هيچ دروغي نفع نبردم. گرچه خيلي از دروغ هايي كه گفتم در همون لحظه احتمالاً برام مفيد بوده اما در مجموع به ضررم تموم شده اونقدر زياد كه اگه حقيقت رو گفته بودم خيلي به نفعم بود. در حالي كه هر وقت راست گفتم بهترين لحظه ها و بهترين دستاوردها شكل گرفتن. راستش به طور تجربي به اين نتيجه رسيدم كه به قول زرتشت در جهان هيچ راهي بهتر از راستي نيست. راستي چرا اين تعاليم رو گم كرديم؟ چرا آموزه هاي زرتشت كه همواره داره راستي و پاكي رو به ما ياد مي ده اينقدر ناياب شده؟ چرا ديگه دل ما صاف و آينه نيست؟ چرا بايد از هم بترسيم؟ چرا بايد به هم اعتماد نكنيم؟ مگه ما پارسي نيستيم؟ تصميم گرفتم ديگه دروغ نگم. تصميم گرفتم به خاطر خودم راستگو باشم. هميشه همه جا. مي دونم سخته اما بالاخره بايد هر كدوم از ما، يك روزي از يه جايي شروع كنه. من امروز و از خودم شروع مي كنم.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

این رو میدونم که دروغ گفتن کار ناشایستی هستش. از طرفی این رو هم میدونم که گفتن حقیقت در بعضی مواقع مقرون به صرفه نیست. پس پیشنهاد میکنم که تا جایی که میشه حقیقت رو بگیم و اگر نمیتونیم حقیقت رو بگیم اقلا دروغ هم نگیم.

خاتونك گفت...

درسته . ما یادمون رفته چی بودیم. باید از نو شروع کنیم