شنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۵

به قول سنجد ...

پس از قريب يك هفته طوفان اون هم از نوع عروسي و ملحقاتش اينجا نوشتن كار سختيه. خانم شين از قضاي روزگار يك چند وقتيه دچار مشكل تكنيكال شده و نمي تونه اينجا بنويسه. از من خواسته اولاً اعلام كنم ما زنده ايم ثانياً به قول سنجد برنامه كودك "به زودي بر مي گرديم" ثالثاً چرا هيچ خبري از هيچ كس نيست؟
تا بعد

۴ نظر:

خانم شين گفت...

خدا رو شكر يادداشت ميتونم بذارم
عروسي خيلي خوش گذشت جاي همگي خالي
سعي ميكنم يكي دو تا تبريزنامه اي كه مونده رو هر وقت بتونم به بلاگ اسپات وصل شم بنويسم و اگه شد هم يه چيزهايي در مورد عروسي خواهرم

ناشناس گفت...

سلام،
اگر آقاي الف، همان آقايي است كه بنده يعني آقاي جيم (همشهري) زماني ملازم ركابش بودم و از وجودش كسب فيض مي كردم، اظهار مي دارم كه بازي روزگار عجيب است. اين بنده ناچيز به واقع مصداق از دل برود هر آنكه از ديده برفت هستم. اي آقاي الف! مي آييد و مي رويد و بي خبرمان مي گذاريد. ديگر نه سراغي از كوچكترها ميگيريد، نه احوالي مي پرسيد. با اين حال همچنان كسب فيضي مي كنيم از نوشته هايتان. حتي اگر شما بي خبر از احوال ما باشيد.
وقت تنگ است. آرزوي خوشوقتي برايتان دارم. فرصتي اگر باشد باز هم برايتان خواهم نوشت.
ارادتمند

آقاي الف گفت...

آقاي جيم عزيز، بي اغراق شما يكي از بهترين دوستان ما به شمار مي رويد. اميدوارم اين وبلاگ به ترميم فاصله فيزيكي بين ما كمك كند. روزهايي كه با شما بودم بسيار پربار بود. اميدوارم به كمك هم راهي براي از سرگيري آن ايام واستمرار موفقيت هاي گذشته پيدا كنيم

خاتونك گفت...

من که رفته بودم استراحت واسه همین ازم خبری نبود. شیوا جون تبریک برای عروسی خواهرت. حتماً راجع بهش بنویس