دوشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۶

براي دانشجويان زنداني دانشگاه پلي تكنيك

راستش من از اون دسته ام كه به شدت با سياسي كاري دانشجوها به ويژه در محيطهاي آكادميك مخالفم. اما اين به اين معني نيست كه با گرفتن و زنداني كردن و زدن و كشتن وشكنجه دانشجوها به هر اتهام سياسي و غير سياسي موافق باشم. راستش چند وقتيه كه هي دارم در مورد اين چند نفر دانشجوي زنداني به ويژه در مورد اين چند نفر آزاد نشده مي خونم و مي شنوم و سعي مي كنم حرف نزنم. اما امروز يه چند تا موضوع رو همينطوري اتفاقي خوندم و ديگه نتونستم ساكت باشم. هر چي اومدم بنويسم ديدم اوني كه مي خوام نمي شه و اوني كه بايد بگم رو نمي رسونه. تا اينكه اين شعر رو به لطف خانم شين تو يه وبلاگ پيدا كردم. نه اسم شاعرشو مي دونم نه اسمي از نويسنده و وبلاگش يادمه. فقط همه اون حرفهاييه كه چند وقته سر دلم مونده. به اميد آزادي همه اونهايي كه به خاطر فكر و عقيده اشون تو بندن
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرونشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروان سرای؛ بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت زناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز فرصت دیگر کسان نبود
بعد از دو روز زآن شما نیز بگذرد

هیچ نظری موجود نیست: