سه‌شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۶

لكه ننگ رو دامن هيچ كس

امروز 12 تيرماهه. چند سال قبل تو يه همچين روزي 290 نفر آدمي كه شايد بدشانس ترين انسانهاي روي زمين بودند تو يه هواپيمايي نشستند كه قرار بود توسط موشكهاي يك ناو هواپيمابر آمريكايي ساقط بشه. بيش از 60 نفر از اين آدمها بين 2 تا 6 سال سن داشتند و از اين همه حتي يكنفر هم جان سالم به در نبرد. راستش نمي دونم گناه مرگ اين همه آدم به گردن كيه؟شايد هم اصلاً قرار نيست كسي اينو بدونه.شايد قرار نيست اين لكه ننگ دامن كسي رو بگيره و اين خودش نشانه عمق فاجعه است. مي تونم بفهمم خانواده هاي داغدار اين آدمها با ديدن اجساد عزيزانشون روي دريا چه احساسي پيدا مي كنند. من كه هيچكدوم از اين آدمها رو نمي شناسم هر وقت از صفحه تلويزيون اون صحنه ها رو براي چند دهمين بار مي بينم روحم پريشون مي شه و بغضي گلوم رو مي گيره كه توصيف كردني نيست. حتي غذاي خوشمزه اي كه خانم شين زحمتش رو كشيده رو ميز يخ مي كنه و من نمي تونم بهش بگم چه مرگمه. فقط سكوت مي كنم.و در پاسخ به نگاه غمگينش كه مي دونم دليلش احساسيه كه هم جنس احساس منه فقط به زحمت يه لبخند بي معني و بيجا به لب ميارم. مبادا فكر بكنه كه دل همسرش قد دله يه جوجه است. دلم مي خواد گريه كنم. اما گريه واسه اين غصه زيادي كمه. حيفه در سوگ 290 نفر هموطن بيگناه فقط گريه كرد. كاش مي شد كاري كرد. كاش مي شد دادي زد. گله اي كرد، كاش مي شد اين موضوع رو پيگيري كرد، كاش مي شد مسببين اين جنايت رو مجازات كرد، كاش مي شد جلوي تكرار چنين جناياتي رو به هر شكل و درهر كجا گرفت، كاش ميشد دل اونهايي رو كه عزيزي رو اين جوري از دست دادن التيام داد و هزاران اي كاش ديگه. روح همه اون هموطنان بيگناه شاد و يادشون گرامي

هیچ نظری موجود نیست: