سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۵

پاييز

دلم بارون ميخواد و صداي كلاغ نه اين هواي گرم تابستوني رو چرا رنگ همه چيز عوض شده، چله تابستون چنان باروني مياد كه آدم شاخ در مياره اونوقت پاييز سر وقت خودش شروع نمي شه آي كلاغا چرا از شما صدا در نمياد نكنه حنجره شما رو ميبندند تا اولين بارون پاييز

۴ نظر:

ناشناس گفت...

آی گفتی
دلم بارون می خواد
دلم می خواد زیر بارون قدم بزنم
صدای خش خش برگهای خوشرنگ پاییزی

خاتونك گفت...

مگه بارون نمیاد؟؟ ای وای چه حیف

آقاي الف گفت...

شايد هيچ چيز در طبيعت زيباتر و دلچسب تر از يك باران بهاره يا پاييزه غير منتظره نيست. چيزي كه تو شهري مثل تهران به ندرت مي شه لذتش رو درك كرد. جالبه كه تو اين اوضاع و احوال به هم ريخته بايد غصه آب و هوا رو بخوريم و حسرت يه بارون پاييزه رو

ناشناس گفت...

سلام خانم شین نازنین - با مقادیری تأخیر یک‌دنیا دومین سال‌گرد این وصلت فرخنده رو به شما و آقای مربوطه تبریکات عرض می‌کنم. انشالله سال‌گرد پنجاه و هفتاد و هشتاد و صد سالگی‌اش رو جشن بگیرید. :)

با مهر فراوان.