دلم براي خودم تنگ شده است براي جنب و جوشهاي بي امانم،
براي ولع بينهايتم براي بيشتر دانستن،
هر روز ايده جديد و يك تصميم جديد براي دانستهاي نو،
بارها گمان كردم شايد نبود رفيق سالهاي دور، پاي ثابت همه انديشههاي نو من دليل ركود اين روزهاست
شايد به دوش كشيدن مسئوليت يك زندگي مشترك، شايد........
اما نه اگر همراه روزهاي گذشتهام در كنارم نيست تو در تمام روزهاي مشتركمان كنار من بودهاي
در تمام ترديها و دودليهايم جرئت تصميم گرفتن به من بخشيدهاي
ديروز اما بند نهم يك نوشته پاسخ همه جمود اين روزهاي من بود “من انگيزهام را گم كردم ”
،نميدانم در لابلاي كدام روزمرگي، در پي شنيدن كدام خبر، در پي كدام رفتار محافظهكارانهام،هنگام راضي نگاه داشتن كدام فرد
انگيزهام، جسارت گرفتن يك تصميم متفاوت و همه شور گذشتهام را جا گذاشتهام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر