پنجشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۵

به بهانه انتقادهاي انجام شده از علي دايي

چند سال پيش، براي مدتي مديد، يكي از مشغله هاي ذهني من، تلاش براي تعيين سقف و كف مفاهيم و ارزشهاي روزمره زندگي بود. از جمله اينكه وقتي خودم يا كسي موفقيت درخور يا شكست سنگيني را تجربه مي كرد بلافاصله به نظرم مي رسيد كه كران اين موضوع كجاست و حفظ يا ترميم آن چقدر به دارازا خواهد كشيد. اين تفكر مي تونه نتيجه جالبي براي ذهن هاي محافظه كار داشته باشه. چون سقف و كف همه ارزشها و مفاهيم (مثل صداقت، پيروزي، ظلم، آسيب، توانمندي و سلامت، بيماري، شكست و نظاير اين) نوعاً در بردارنده افول يا سقوطه كه هر دو در مقايسه با وضعيت موجود شكل نزولي داشته و منفي تلقي مي شه و دقيقاً به همين جهت هم هست كه يك ذهن محافظه كار چون در هر حال نزول رو بر نمي تابه لذا بنا به تجربه، هميشه سعي مي كنه كه به منظور پيشگيري از بروز چنين حالتي يا در اوج خداحافظي كنه يا به محض اينكه احساس كرد شكست خورده، شكست رو بپذيره و احياناً تسليم بشه. البته ذهن هاي آرام، راديكال، خالي يا حتي آنارشيست چنين تفكري رو نمي پسندن چون يا اساساً با مفاهيم كنار نميان يا مرزبندي اين چنيني رو نمي پسندن. اونچه كه مسلم هست اينه كه تربيت خانوادگي و اجتماعي ما محافظه كاري رو حداقل به شكل كلاسيكش ترويج نمي كنه و ماها هر چي و هر جور كه باشيم لااقل محافظه كار به شمار نمي ريم و لذا سوالات وانتظاراتي مثل اينكه آقا چرا دايي تو اوج كنار نرفته، چرا فلان كارگردان نسخه هاي 2و 3 فلان سريال يا فيلم رو مي سازه، چرا فلاني واسه پول و مال دنيا اينقدر حرص مي زنه و الي آخر تقريباً همه جواب هاي مشابهي دارند و به نظرم ريشه تربيتي-فرهنگي داره. راستش بعضي وقت ها خودم رو با اين آدم ها مقايسه مي كنم، مي بينم شايد اگر من بودم، بدتر بود. اين مساله مختص به ما هم نيست با شدت و ضعف هاي مختلف در همه جا قابل مشاهده است
اين هم حسن ختام
آقاي الف

۱ نظر:

خاتونك گفت...

واقعاً حیف شد که دایی تو اوج کنار نرفت و حالا در معرض انتقادهای به حق و شدید قرار گرفته